فئودور داستایوفسکی (1821-1881) نویسنده روسی بود که آثارش تأثیر زیادی بر ادبیات و اگزیستانسیالیسم داشت. او به همراه نویسنده روسی قرن نوزدهم، لئو تولستوی، از برجستهترین شخصیتهای ادبی تاریخ محسوب میشوند که همواره به خاطر کاوش عمیقشان در روانشناسی و اخلاق مورد تحسین قرار میگیرند.
داستایوفسکی در تقاطعی بین ادبیات و فلسفه ایستاده و با مضامین کلاسیک انسانی مانند رنج، گناه، آزادی، مسئولیت، وجود خدا و مبارزه برای یافتن معنای زندگی دست و پنجه نرم میکند. از طرفی شخصیتهای داستایفسکی جز آن دسته شخصیتهایی هستند که به سختی میتوان آنها را از یاد برد. با اینکه هیچ کدام از انها را نمیتوان صرفاً خوب یا بد دانست، اما قلم داستایوفسکی به قدری ظریف و نافذ است که تمام شخصیتها کاملا انسانی هستند و خواننده با آنها ارتباط برقرار میکند.
داستایوفسکی به طور گسترده توسط منتقدان و حتی نویسندگان دیگر به عنوان یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین نویسندگان تمام دوران شناخته میشود. چهرههای بزرگی همچون آلبرت انیشتین، نیچه و فروید طرفداران داستایوفسکی بودند و نویسندگانی مانند ارنست همینگوی و ویرجینیا وولف از او به عنوان یکی از بزرگان چهرههای ادبیات یاد کردهاند.
در ادامه همراه ما باشید تا به صورت دقیقتر به 5 تا از شناختهشدهترین آثار این نویسنده بزرگ نگاهی بندازیم.
داستایوفسکی در طول عمر خود آثار زیادی را خلق کرده است؛ از جمله 13 رمان بلند و 17 داستان کوتاه. خواندن آثار او با اینکه میتواند فوقالعاده دلهرهآور به نظر برسد، اما حتی با گذشت سه قرن همچنان تازگی خود را حفظ کرده است. تمام اثار داستایوفسکی خواندنی هستند و هرکدام ارزش خاص خودش را دارد، اما در این لیست تنها به 5 تا از شناخته شدهترین آنها اشاره میکنیم.
فئودور داستایفسکی کتاب ابله را در اواخر قرن نوزدهم نوشت و همچنان یکی از بهترین رمانهایی است که تا به حال در جهان نوشته شده است. داستایوفسکی این کتاب را در اصل به زبان روسی در سال 1869 نوشت و دیوید ماگارشاک در سال 1955 این کتاب را به انگلیسی ترجمه کرد که معروفترین نسخه انگلیسی کتاب است.
داستان این کتاب حول محور شاهزاده میشکین، یک مرد جوان میچرخد که از بیماری صرع رنج میبرد و یک نجیبزاده است. او از سوئیس به روسیه نقل مکان کرد و برای معالجه بیماری ناشناختهاش در آنجا چهار سال را گذراند. اما حالا تصمیم گرفته تا به سرزمین مادریاش بازگردد و در قطاری که به سنت پترزبورگ میرود، با پارفیون روگوژین ملاقات میکند و از او خوشش میآید. اما بعدها روگوژین در عین حال که او را ستایش میکند، به یکی از بزرگترین دشمنان شاهزاده تبدیل میشود.
معرفی 10 کتاب از بهترین آثار ادبی ژاپن را در مجله نشانک بخوانید
شاهزاده میشکین در نهایت با ژنرال یپانچین که همسرش از بستگان دور او است، ملاقات میکند. آگلایا یپانچین، کوچکترین دختر ژنرال، مجذوب شاهزاده میشکین میشود و او نیز به او علاقه دارد. متعاقباً، او با زنی که در همه جا به خاطر زیباییاش شناخته میشود، ناستاسیا فیلیپوونا، ملاقات میکند. ناستاسیا که در سن 7 سالگی یتیم شده تحت سرپرستی آفاناسی توتسکی قرار گرفت؛ یک اشراف ثروتمند، که ناستاسیا را در سنین جوانی مجبور کرد تا معشوقهاش شود و به همین دلیل ناستاسیا در سراسر سنت پترزبورگ شهرت منفی پیدا کرد. با وجود این ، شاهزاده میشکین به او علاقهمند میشود.
اما باید به شما هشدار بدهیم که باید برای دلشکستگی خودتان آماده کنید، به خصوص اگر عاشق ناستاسیا فیلیپوونا و آگلایا یپانچین شدهاید. در این لحظه از داستان احتمالا شما نیز از شخصیت اصلی داستان متنفر خواهید شد. اما وقتی به پایان کتاب برسید، چیزی جز همدردی با شاهزاده بیچاره میشکین نخواهید داشت.
ابله داستانی تلخ از عشق، طرد شدن، اخلاق، گناه، افسردگی و اشتیاق است که به شیوهای فوقالعاده و از طریق روابط پیچیده به تصویر کشیده شده است. زبان کتاب آسان نیست، اما نگران نباشید به اندازهای هم پیچیده نیست که شما را ناامید کند. این رمان اولین رمانی بود که به قول پروفسور گری سال مورسون «ابله تمامی استاندارد های نقد ادبی را نقض کرده است؛ اما به گونه ای، به عظمت واقعی دست یافته است». بنابراین، اگر در ابتدای کتاب به این فکر افتاید که کتاب سخت یا طولانی است، از کتاب دست نکشید، به شما قول میدهیم که در پایان پاداش بزرگی در انتظار شماست.
چیزی که شما را غوطه ور نگه می دارد، تصویر زیبا و تقریباً واقعی از جامعه روسیه در قرن نوزدهم است. تبعیض طبقاتی، عشق به هنر و فرهنگ و به طور کلی وضعیت زندگی مردم روسیه را به تصویر میکشد.
جالب است بدانید که قهرمان داستان، شاهزاده میشکین، با الهام از شخصیت عیسی مسیح نوشته شده است و جالبتر این است که شرایط و احساسات در طول حملات صرع بسیار واقعی توصیف شده است. البته جای تعجبی ندارد زیرا نویسنده، داستایوفسکی، خود از صرع شدید رنج میبرد. در واقع، جدای از عیسی، او از زندگی خودش برای رنجهای شخصیت اصلی الهام گرفت.
دو شخصیت اصلی زن، آگلایا و ناستاسیا، تصاویر آینه ای از یکدیگر هستند، با چند تفاوت ظریف و در عین حال تاثیرگذار. آگلایا، فرشته سفید و یک زن جوان است که ترس از دست دادن عزیزانش را پشت خشم خود پنهان میکند. در حالی که از طرف دیگر، فرشته تاریکی، ناستاسیا آماده است تا خود را فدا کند تا ترس از دست دادن عشق زندگی خود را پنهان کند.
یکی دیگر شخصیتهای این کتاب که اتفاقا آنتاگونیست داستان نیز درنظر گرفته میشود، پارفیون روگوژین است. او ممکن است در ابتدا بسیار ادم غیراخلاقی و تاریکی بنظر برسد اما ویژگیهایی فراتر از این حرفها دارد که باید نظر گرف. برای مثال روگوژین مردی است که حرفش را میزند، حتی منجر به ناراحتی کسی شود. او به عجیبی در مورد آرزوهای خود صادق است و برای تحقق آنها حتی حاضر است دست به کشتار بزد. روگوژین یهودای کامل برای شاهزاده مسیحوار است.
بزرگترین درسی این رمان از نقص در شخصیت قهرمان داستان، شاهزاده میشکین، میآید. تلاش برای انجام کارهای خوب برای همه، در همه زمانها و بدون در نظر گرفتن خیر خود است؛ اشتباهی که بسیاری از ما هم در زندگی خود مرتکب میشویم. هر انسانی دارای محدودیتهایی است و بیش از درک نقاط قوت خود، باید محدودیتهاش را بپذیرد. مانند شاهزاده مثبت اندیش باشید و به محرومان کمک کنید. با این حال، نه آنقدر که نسبت به افرادی که به شما اهمیت میدهند نادان بنظر برسید.
جنایت و مکافات یکی از شناخته شدهترین رمانهای روسی و همچنین یکی از بهترین کتابها در ادبیات جهان محسوب میشود. این کتاب اولین بار در سال 1866 در یک مجله روسی منتشر شد و پیش از هرچیزی، یک رمان جنایی است اما جالب است که از همان ابتدا میدانیم قاتل کیست و قتل چگونه رخ میدهد.
این کتاب بر اضطراب ذهنی و معضلات اخلاقی راسکولنیکف تمرکز دارد. او که یک دانشجوی حقوق است و در سن پترزبورگ زندگی میکند، حالا با مشکلات مالی و فقر دست و پنجه نرم میکند. او دیگر قادر نیست هزینه تحصیل خود را بپردازد. او را همچنین میتوان بهعنوان عقلگرای ماتریالیست در نظر گرفت که در زمان انتشار کتاب، بسیار عجیب بنظر میرسید و با این تصور که خدا مرده است، خود را متقاعد میکند که افراد مطیع اخلاق، بزدلان سنتی هستند. در این اثر داستایوفسکی قصد داشت تا شخصیتی را خلق کند که تمام ویژگیهای لازم برای ارتکاب قتل را داشته باشد: از نظر فلسفی گرفته تا عملی و اخلاقی، راسکولنیکف برای این کار آماده بود.
داستان زمانی اغاز میشود که راسکولنیکف به صورت مخفیانه مکالمهای را میشنود. در این مکالمه دانش آموزی ادعا میکند که اگر شخصی بمیرد و پول او به کسی که به آن نیاز بیشتری دارد برسد، دنیا هم جای بهتر خواهد شد و همین مکالمه کافی بود تا جرقهای در ذهن راسکولنیکف رخ دهد و نقشهای برای کشتن یک فرد ثروتمند بکشد.
راسکولنیکوف از روی ناامیدی تصمیم میگیرد یک زن سالخورده نزولخواری را به قتل برساند و اموال او را بدزدد اما برای این کار راسکولنیکوف لازم است خود را از اخلاقیات و انسانیت دور کند. با این حال، او نمیتواند خود را از بار گناه این قتل رها کند.
درک عمیق و تکان دهنده داستایوفسکی از آسیب پذیری و طبیعت انسان، خواننده را مجذوب و شگفت زده میکند. در طول داستان، ما میتوانیم نزول آهسته راسکولنیکف به سمت جنون را ببینیم. عذاب کاری که انجام داده، او را به شدت آشفته میکند.
جدای از آشفتگی درونی راسکولنیکف، رمان تصویری زنده از سنت پترزبورگ در قرن 19 و فقر ساکنین این شهر بزرگ را برایمان ترسیم میکند؛ آپارتمانهایی که بیشتر شبیه به لانه موش هستند، میخانههای محقر و کثیف و خفقان حاکم در جامعه.
این رمان چند سوال را مطرح می کند و به آنها پاسخ می دهد:
چه چیزی باعث میشود که کسی یک نفر دیگر را بکشد؟
بعد از قتل چه افکاری ذهن را آزار میدهد؟
چه جور دنیایی چنین افرادی را پرورش میدهد؟
قهرمان این کتاب، پسری مغرور، خودخواه، خودمحور و از خود راضی است. کسی که جنایت خود را نه یک قتل، بلکه رهایی از فقر میداند. او حتی این جرم را لطفی به همه میداند و خود را نجاتدهنده میخواند. مونولوگ درونی راسکولنیکف و تئوریهایش از زندگی، او را به یکی از منفورترین و البته فراموشنشدنیترین شخصیتهای ادبیات تبدیل کرده است.
در کنار داستان اصلی، این رمان از خانوادهای میگوید که توسط یک الکلی در حال فروپاشی است. مارملادوف یک افسر پلیس سابق است که اعتیاد شدیدی به مشروبات الکلی دارد.
با این حال، داستان اساسا به تأثیرات عذاب وجدان بر قلب یک پسر جوان میپردازد و در مورد جنون و تلاشهای وحشیانهای که ممکن است فرد در جوانی انجام دهد، صحبت میکند. این کتاب به مسائل سیاسی و اجتماعی هم گریزی میزند و از نابرابری اجتماعی و سیاسی میگوید که از قیام فقرا و تغییر طبقاتی که در آن متولد شدهاند، جلوگیری میکند.
شاید بتوان گفت توسعه شخصیتهای فوقالعاده، یکی از مهارتهای اصلی داستایوفسکی در داستانسرایی است. چیزی که من را به داستایوفسکی مجذوب کرد توانایی او در ایجاد شخصیتهایی است که حتی اگر بدترین جنایات را نیز انجام دهند، باز هم خواننده عاشقش میشود. برای مثال با اینکه راسکولنیکف قاتلی با اخلاقیاتی بسیار نادرست است اما به شما قول میدهم که با خواندن این کتاب غیرممکن است از او متنفر شوید یا حداقل با او احساس همدردی خواهید کرد.
این کتاب بر دو راهی اخلاقی راسکولنیکف بین خیر و شر تمرکز دارد. راسکولنیکف بین افراد عادی و غیرعادی (مانند ناپلئون) تمایز قائل میشود و غرور باعث میشود تا خود را از جامعه جدا ببیند. او خود را نوعی «مرد برتر» میداند؛ فردی که فوقالعاده است و به همین دلیل اجازه دارد فراتر از همه قواعد اخلاقی حاکم بر بشریت عمل کند. بنابراین نمیتواند با هیچ یک از مردم عادی ارتباط برقرار کند؛ ادمهای معمولی که محکوم به اطاعت و پیروی از دیگران هستند و حق تجاوز به قانون را ندارند.
پس از قتل، او به انزوا کشیده میشود. این رمان ما را به ذهن و دنیای درونی راسکولنیکف میبرد. او به قدری از گناه خود رنج میکشد که حتی داستایوفسکی بر این باور است که زندان و مجازات واقعی بهتر از استرس و اضطراب ناشی از تلاش برای اجتناب از مجازات است. در نهایت آدم باید اعتراف کند یا دیوانه شود و راه دیگری وجود ندارد.
داستایوفسکی راسکولنیکف را در بیشتر قسمتهای رمان بهعنوان فردی نیهیلیست، عبوس با احساسات پوچی معرفی میکند. اما او خود را نابغه میداند و با توجه به شرایط ناگواری که در آن قرار دارد، به این نتیجه میرسد که اجازه دارد قتل و دزدی انجام دهد. با این حال، همه چیز طبق برنامه پیش نمیرود. با اینکه این قتل با دقت تمام برنامه ریزی شده بود، درنهایت او خود را گیج، پارانوئید و منزجر از کاری که انجام داده است، مییابد. او وارد دورههایی از هذیان میشود که در آن با احساس گناه و وحشت دست و پنجه نرم میکند و گرفتار کابوسهای آزاردهنده میشود. به نوعی راسکولنیکف تنها اون زن بیچاره را به قتل نرساند، بلکه بخشی از خودش را نیز کشت.
در قرن 19 روسیه گرفتار نیهیلیسم بود و اعتقاد به دین و خدا کنار گذاشته شده بود و باورهای جدیدی جایگزینی آن شد. در همان زمان بود که فیلسوف آلمانی، فردریش نیچه، نوشت "خدا مرده است"؛ جملهای تامل برانگیز با پیامدهایی جدی. با این حال، او معتقد بود که مردم میتوانند بدون دین، ارزشهای جدیدی را خلق کنند و به شخصیت اوبرمنش یا اورمن برسند و در نهایت انسان است که به خدا تبدیل میشود. داستایوفسکی این جنبش جدید را بسیار خطرناک میدید. شخصیت راسکولنیکف نیز در همین باور ابرمرد یا اوبرمنش ریشه دارد. جالب است بدانید که نیچه نیز به کتابهای داستایوفسکی علاقهمند بود و او را تنها روانشناسی میدانست که چیزیهای زیادی ازش یاد گرفت. نیچه و داستایوفسکی در کتابهایشان به مضامین مشابهی پرداختند. هر دوی آنها تحت تأثیر سؤالات پیرامون وجود انسان و به ویژه سؤالات مربوط به خدا مینوشتند.
اما آیا راسکولنیکف میتواند ابرانسان بودن را تحمل کند؟ بعد از این قتل او چگونه با زندگی کنار میآید؟ چرا باید به زندگی ادامه دهد و باید منتظر چه چیزی باشد؟ شاید او در جستجوی چیزی است که درک آن برای انسانهای معمولی سخت است.
رمز و راز وجود انسان فقط در زنده ماندن نیست، بلکه در یافتن چیزی برای زندگی کردن است.»
بسیار از منتقدان کتاب برادران کارامازوف را یکی از بزرگترین آثار ادبی تمام دوران میدانند و دلیل آن نیز واضح است. وونگات، در سلاخخانه شماره پنج نوشت «...یک کتاب دیگر وجود دارد، که میتواند هر آنچه را که باید در مورد زندگی بدانید به شما بیاموزد. برادران کارامازوف اثر فئودور داستایوفسکی است.++++. این کتاب همچنین برای بسیاری از فیلسوفان قرن بیستم، از جمله فروید، ویتگنشتاین، هایدگر و کامو بسیار الهام بخش بود.
برادران کارامازوف کتابی طولانی است که به چهار "قسمت" تقسیم شده است و هر قسمت حدود چهار بخش دارد که هر کدام معمولاً شامل 8 تا 10 فصل میشود(حدود 1000 صفحه).
بگذارید به سراغ داستان برویم. این کتاب از خانوادهای به نام کارامازوف میگوید؛ تشکیل شده از پدر و سه پسرش (و چهارمین پسر نامشروع او). داستان اصلی با قتل پدر خانواده، فئودور پاولوویچ کارامازوف، شروع میشود.
داستان بسیار ساده است و بهطور آهستهای خودش را نشان میدهد. داستانسرایی داستایوفسکی بیشتر به تعاملات کوچک و روزمره بین گروههای بزرگی از شخصیتها میپردازد که به صورت موازی اتفاق میافتند. خواننده این داستانهای فرعی را دنبال میکند، که بسیاری از آنها نیز با یکدیگر همپوشانی دارند و به روشهای غیرمنتظرهای کنار هم قرار میگیرند.
مانند سایر آثار داستایوفسکی، در برادران کاراموف نیز ما شاهد زندگی مردمان روسیه در اواسط قرن نوزدهم هستیم که بسیار سخت توصیف شده است و به نظر میرسد تقریباً همه شخصیتهای اصلی به نوعی از نظر روانی، ناخوش هستند.
معرفی کتاب شازده کوچولو ؛ ماندگارترین شاهکار ادبی را در مجله نشانک بخوانید
از دیگر موضوعاتی که برادران کارامازوف به آن میپردازد میتوان به: اخلاق، رستگاری، خدا و الحاد، گناه، حسادت، عدالت، خانواده، ملیت، اگزیستانسیالیسم، بی گناهی کودکان و نقش جامعه در همه این موارد، اشاره کرد. به طور کلی، برادران کارامازوف اثری به شدت اگزیستانسیال است که از زندگی غم انگیز و رنج و جنون انسان برای یافتن دلیل و هدف وجود خود میگوید.
خواندن آثار داستایوفسکی مانند تماشای غرق شدن یک قطار است؛ میدانید که نمیتواند پایان خوشی داشته باشد، اما شما همچنان به تماشای آن با نوعی شیفتگی بیمارگونه و وحشت تقریباً لذتبخش ادامه میدهید. برادران کارامازوف دقیقاً همینطور است.
یکی از ویژگیهای کتابهای داستایوفسکی که باعث میشود خیلی سخت خوان باشد، استفاده از نامهای طولانی است. اما از آن هم بدتر، اکثر شخصیتهای اصلی این کتاب 2 یا 3 نام دارند و همیشه در ابتدا مشخص نیست که این نامهای مستعار همگی به یک شخص اشاره دارند. به عنوان مثال، آگرافنا الکساندرونا نامهای مستعار زیادی از جمله گروشنکا/گروشا/گروشکا دارد و الکساندرونا در واقع نام میانی اوست.در نتیجه به شما توصیه میکنیم حواستان به اسمها باشد تا گمراه نشوید.
اما اگر از نامهای عجیب و طولانی بودن کتاب بگذریم، باید گفت داستایوفسکی در این کتاب نیز مانند سایر آثارش از جادوی فوقالعاده توسعه شخصیت استفاده کرده است. داستان و شخصیتهای آن به صورت عروسکهای روسی ماتروشکا لایهبندی شدهاند و به مرور زمان این لایهها یکی پس از دیگری شکافته میشوند و داستان واضحتر خواهد شد. با پیشرفت داستان، این شخصیتها و قسمتهای مجزا شروع به همپوشانی میکنند و گاهی اوقات به هم برمیخورند. به همین دلیل، در نگاه اول بنظر میرسد کتاب بسیار آرام در حال حرکت است اما منتظر باشید! اتفاقات بزرگی در انتظار شماست که حتی فکرش را هم نمیکنید.
با خواندن برادران کارامازوف، شما گسترهای از احساست انسانی را تجربه میکنید و دیدگاههای بسیار متفاوتی در مورد اینکه هدف زندگی چیست و طبق آن مردم چگونه باید رفتار کنند، کسب خواهید کرد. بیش از هر چیز این کتاب به شما کمک میکند تا متوجه شوید مهم نیست که اعتقادات شما چیست، مبارزه برای فضیلت پایانی ندارد. اما پیام نهایی داستایوفسکی برای ما این است که هرچقدر زندگی ناامید کننده است اما شما اجازه این را ندارید که تسلیم شوید یا به خودتان بگویید که شکسته خوردهاید و به این نتیجه برسید که «همه چیز مجاز است». درعوض، عشق به انسانیت است که باعث رستگاری ما میشود.
یادداشت های زیرزمینی رمانی است که داستایوفسکی در سال 1864 منتشر کرد که به عنوان یکی از مهمترین آثار ادبیات اگزیستانسیالیستی شناخته میشود و داستایوفسکی در این اثر سعی دارد تا آزادی فردی را به عنوان بخشی ضروری از انسان توجیه کند.
این رمان از دو بخش تشکیل شده است. اولین بخش که "زیرزمین" نام دارد، از طریق یک راوی ناشناس، معروف به مرد زیرزمینی، روایت میشود و مقدمه ای برای داستان اصلی است. او مردی 40 ساله است که در آپارتمانی مخروبه زندگی میکند و پس از به ارث بردن مقداری پول از شغل دولتی خود بازنشسته میشود. او یک نیهیلیست و انساندوست است که سالهاست افکار خود را یادداشت میکند اما قصد ندارد که آنها را برای عموم منتشر کند.
قسمت دوم رمان «به مناسبت برف نمناک» نام دارد. در پایان قسمت اول، برف خیس و مرطوب، او را به یاد گذشتهاش میاندازد که او را به شدت آزار میدهد و از کسالت شروع میکند به بازگویی خاطرات آشفتهاش در ۲۴ سالگی. ناتوانی او در تعامل با افراد دیگر باعث میشود که تلاش هایش برای ایجاد روابط و معاشرت در زندگی، همه به فاجعهای بزرگ ختم شوند.
از همان ابتدا، ما با ذهن غیرعادی مرد زیرزمینی آشنا میشویم. او ضد قهرمان اصلی داستان است و به شدت نسبت به «مرد عمل» حسادت میکند، کسی که از ظرفیت فکری کمی برخوردار است و از تردیدها، پرسشها و رنجشهایی که مرد زیرزمینی حس میکند، رها است. با این حال از سوی دیگر، او خودش را برتر میداند.
او به عنوان یک یتیم هرگز روابط عادی و محبت آمیزی با دیگران نداشته است و معمولا وقت خود را صرف خواندن ادبیات میکند، اما با کمی تامل درباره زندگیش، به پوچ بودن آن واقف است و این تضاد او را بیشتر از جامعه دور می کند. زندگی او سراسر در تضاد است. او خود را از دیگران برتر میداند، درحالی که از خودش نفرت دارد و احساساتش تنها به خشم، انتقام و تحقیر محدود میشود. در عین حال، مرد زیرزمینی شاهد ظهور یک جامعه اتوپیایی است که به دنبال حذف رنج و درد مردم است. اما او همچنین استدلال میکند که هر انسانی برای شاد بودن به این درد و رنجها نیاز دارد.
این بخش ساختار روایی دارد و تصویری عملی از ایدههای انتزاعی بخش اول به ما میدهد. در این قسمت، خاطراتی از مرد زیرزمینی در سن ۲۴ سالگی میخوانیم.
این قسمت خود به سه بخش تقسیم میشود. در اولین بخش، مرد زیرزمینی خود را گرفتار افسری میبیند که در یک میخانه به او بیاحترامی کرده است. مرد زیرزمینی اغلب در خیابان از کنار او میگذرد، اما افسرهمیشه او را نادیده میگیرد. برای تغییر دادن این وضعیت، مرد زیرزمینی پول قرض میگیرد تا یک پالتو گران قیمت بخرد و ثابت کند که با افسر برابر است. اما در کمال تعجب، پالتو گرانقیمت هم افسر را تحت تاثیر قرار نمیدهد. مرد زیرزمینی تحقیر شده اما حقارت همان چیزی است که او ترجیح میدهد زیرا به انتخاب خود اوست که تحقیر شده است. تا زمانی که زندگی طبق اراده او پیش برود، برایش مهم نیست که نتیجه کار مثبت یا منفی باشد. در بخشهایی از کتاب میخوانیم:
بخش دوم حول یک مهمانی شام با دوستان قدیمی میچرخد. مرد زیرزمینی بسیار مشتاق است تا دوستی و رفاقتی قوی با آنها برقرار کند. اما با یک ساعت تاخیر به رستوران میرسند و به همین دلیل حتی پیش از ورود به جمع، عصبانی است. پس از مدت کوتاهی درگیر بین انها میشود و مرد زیرزمینی تمام نفرت خود را از جامعه ابراز میکند و آنها را نیز نمادی از جامعه نفرت انگیز میخواند. در پایان، دوستانش بدون او به یک فاحشه خانه مخفی میروند. اما او که هنوز عصبانی است، آنها را تعقیب میکند و در آنجا با دختر جوانی به نام لیزا آشنا میشود.
در بخش سوم مرد زیرزمینی متقاعد شده که سرنوشت وحشتناکی در انتظارش است. او که در کودکی یتیم بود و به ندرت چیزی به نام عشق را در زندگی خود تجربه کرده، عشق را فقط میتواند به عنوان تسلط کامل یک شخص بر دیگری تصور کند. سپس او شروع به انتقاد از خود میکند و میگوید که در واقع از وجود خودش وحشت زده است.
در نهایت مرد زیرزمینی تصمیم میگیرد به یادداشتهای خود پایان دهد. اگرچه داستایوفسکی، زندگی مرد زیرزمینی را بدون نتیجهگیری قطعی ناتمام گذاشت، اما پایان تلخ و بینتیجه در واقع بهترین پایان ممکن برای این کتاب است، زیرا مضامین معرفیشده در کتاب را تقویت میکند. با اینکه این کتاب پایانی برای زندگی مرد زیرزمینی متصور نمیشود اما ناراحتی روانی عمیق او را به زیبایی نشان میدهد.
قمارباز یکی دیگر از رمانهای معروف فئودور داستایوسکی است. در زمان انتشار این کتاب مشکلات مالی، داستایوفسکی را مجبور کرد تا با تصمیمات انتشارات موافقت کند و در ضرب الاجلی بسیار کوتاه این کتاب را تمام کند.
این رمان تا حدودی اتوبیوگرافیک محسوب میشود. درست است که داستایوفسکی توانست بر شور ویرانگر قمار غلبه کند، اما شخصیت اصلی اثر، الکسی ایوانوویچ، ظاهراً اراده قوی ندارد و زندگیاش را در قمار میبازد. ژانر کار را به سختی میتوان در یک دستهبندی خاص قرار داد و ترکیبی از کمیک، عشق و ماجراجویی در آن دیده میشود. داستان همچنین به عمد به صورت اول شخص روایت میشود تا خواننده بهتر ظرافتهای تجربیات عاطفی، احساسات، و دنیای درونی قمارباز را درک کند.
الکسی ایوانوویچ مردی باهوش و پرانرژی است که شغل معلمی را برای خود برگزیده است اما تمام اشتیاق خود را به بازی و قمار اختصاص میدهد. دوست او استلی معتقد است که معلم میتواند برای جامعه بسیار مفید باشد و الکسی با قمار انرژی خود را بیهوده هدر میدهد. اما برای آلکسی ایوانوویچ، قمار همه چیز است و تمام ابعاد زندگیش از جمله عشقش به پولینا را نیز تحت الشعاع قرار داده است.
از نظر ساختاری، رمان را میتوان به سه بخش تقسیم کرد. اولین و بزرگترین بخش کتاب، به دلایلی اشاره میکند که چرا قهرمان داستان به میز قمار کشیده شده است. دومین بخش یک برد بزرگ و سقوط اخلاقی است که در پی آن رخ میدهد و بخش سوم تنزل کامل شخصیت الکسی است. معلم دیگر روزنامه نمیخواند و نمیداند در دنیا چه میگذرد. افکار او تنها بر قمار تمرکز دارد و همه احساسات خود را به بازی اختصاص داده است.
البته به نظر میرسد الکسی عملاً به پول اهمیتی نمیدهد. او با برنده شدن 200 هزار روبل، به راحتی و به سرعت آن را هدر میدهد و این کار را با خونسردی، آگاهانه، بدون هیچ لذت و در واقع به پیروی از دیگران انجام میدهد. او به برنده شدن هیچ اعتنایی ندارد و تنها به فرایند قمار علاقهمند است.
کافی است کمی به دنیای اطراف خود نگاه بیندازیم تا همچنان قماربازهای زیادی را پیدا کنیم. تنها تفاوت قمارباز قرن نوزدهم با قمارباز قرن بیست و یکم، در لباس، اخلاق و گوشی موبایل است. جوهر اعتیاد همچنان ثابت مانده و ضعف اراده و پوچی اخلاقی بعضی انسانها منجر به وابستگی و انحطاط روحی آنها شده است.
فئودور داستایفسکی حقیقتا یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان روسیه است. سختیهای فراوان زندگی او در کارهایش بازتاب یافته و به او کمک کرده تا شخصیتهای به یاد ماندنی خلق کند که در کنار هم تصویری دقیق از روسیه قرن نوزدهم را تشکیل میدهند.
این مقاله سعی داشت تا شما را با برترین آثار داستایوفسکی آشنا کند و به گونهای نوشته شده که حتی برای کسانی که این آثار خواندهاند نکات جدیدی داشته باشد. امیدواریم از خواندن این مقاله لذت برده باشید.