شده یه فیلمی ببینین و احساس کنین، نمی بینینش، دارین باهاش زندگی می کنین؟! من این فیلمو ندیدم، باهاش زندگی کردم!
اولین بار، توی اتوبوس، شب، توی راه دیدمش! فرض کنین ساعتای 2 یا 3 نصفه شب (زمان از دستم در رفته بود حقیقتا!)، بعد از یه ساعت نیم پای فیلم المنتال نشستن، وقتی اکثر مسافرا تو اتوبوس خوابن، توی یه اتوبوس وی آی پی مانیتور دار با گوشی ات فیلم ببینی!
به پیشنهاد داداشم دیدمش، اصن خودش برام ریخت، تصور اولیه ام ازش چیز جذابی نبود! گفتم خب، یه فیلم مثل بقیه! ولی وقتی دیدمش ...! میان ستاره ای خاص بود! خاص ترین فیلم یا حداقل جزو خاص ترین فیلمایی که دیدم... فیلم، بازیگرا، داستان، آهنگا، کارگردان، ایده، همه چی، همه چی خاص بود! از هانس زیمری که با یه داستان دو دیالوگی اون موسیقی فیلم محشرو ساخت تا خود نولان که با محشر بودنش و ایده های فوق العاده اش و این ذهن عجیبش، واقعا حرف نداشت کارگردانی اش تو این فیلم!
بار دوم برگشت از همون سفر بازم تو اتوبوس vip که اینبار مانیتور نداشت بود! اینبار دیگه فیلمی برای دیدن نداشتم (تو کمتر از بیست و چهار ساعت، المنتال، اینتراستلار و اینسپشن رو دیدم!) و به امید مانیتور های اتوبوس بودم که اتوبوس اصلی خراب شد و مجبور شدیم با یه اتوبوس دیگه بریم! این بار با یکی از دوستام که باهام بود دیدمش.
واسه فیلمی مثل اینتراستلار دوبار دیدنش واجبه! بار اول میفهمین به طور کلی چی به چیه و بار دوم تازه به رازهای جزئی فیلم پی می برین!
راستی! یه بارم با سه تا دیگه از دوستام تو کویر دیدمش! دیگه خودتون فک کنین زیر ستاره های کویر، دیدن میان ستاره ای چه کیفی داره!
آره شاید من دیوونه ام! دیوونه ام که هنوزم بعضی سکانساشو نگاه می کنم! دیوونه ام که موسیقی فیلمشو گذاشتم تو پلی لیستم و برای بار صدم هم که گوش بدم بازم حس بار اول تو ذهنم پلی میشه! ولی دیوونگی لذت بخشیه! میگم که اینتراستلار واسه من فراتر از یه فیلم بود! راستش قبل دیدنش خیلی اهل فیلم نبودم، ولی وقتی دیدم، انگار یه در جدید باز شد برام! بهترین فیلمایی که دیدم هم شاید همه اش مربوط به بعد این ماجرا باشه، ویپلش، مک فارلند، انجمن شاعران مرده، ویل هانتیگ خوب و غیره و غیره و غیره!
خلاصه که ببیننش اگه ندیدینش!