ایجاد ذهنیت شادی:
داستان زندگی شما چیست؟ چگونه داستان آنچه را که در آن زندگی کرده اید تعریف می کنید؟ داستان هایی که به دیگران و خود درباره زندگی و تجربیات خود می گویید زندگی و تجربیات شما را شکل می دهد. بگذارید برای شما مثالی بزنم. اگر همیشه در مورد اینکه زندگیتان چقدر سخت است، همه چیز اشتباه میشود و زندگی منصفانه نیست، داستان میگویید، این داستان با توجه به مفهوم هویت روایی به عنوان یک داستان آلوده شناخته میشود. به قربانی شدن و ناتوانی آلوده است. در حالی که افرادی که معتقدند زندگیشان معنادار است، تمایل دارند داستانهای رستگاری تعریف شده توسط رشد و امید تعریف کنند. و این منجر به احساس قویتر هویت و احساس توانمندی میشود. مشخص شده است که حتی انجام ویرایشهای کوچک در داستان شخصیتان به شدت بر زندگی شما تأثیر میگذارد، زیرا ما تاریخچههای شخصی خود را ایجاد میکنیم تا بتوانیم آنها را بازنویسی کنیم تا زندگی با هدف بزرگتری داشته باشیم. و همه اینها بر اساس چیزی است که ما انتخاب می کنیم روی آن تمرکز کنیم. بنابراین چه داستان هایی را در آینده تعریف خواهید کرد؟
به موفقیت دید مثبت داشته باشید:
اگر در المپیک بودی و مدال می گرفتی، فکر می کنی نقره می گرفتی خوشحال می شدی یا برنز؟ فکر می کنید اگر به جای سومی دوم شوید، خوشحال تر می شوید، درست است؟ اما مطالعات نشان داده است که دارندگان مدال برنز پس از رقابت در مسابقات المپیک، شادتر از دارندگان مدال نقره هستند. این می تواند به این دلیل اتفاق بیفتد که مدال آوران نقره تمایل دارند تفکر رو به بالا را مقایسه کنند، "من می توانستم طلا بگیرم. "کاش طلا می گرفتم." و این تفکر خلاف واقع رو به بالا نامیده می شود. و منجر به رضایت کمتر و ناامیدی بیشتر می شود. در حالی که مدال برنز مقایسه کرد. به سمت پایین رفت و فکر کرد: "من تقریباً چهارم شدم. "خیلی خوشحالم که مدال گرفتم" و در نتیجه خوشحال تر بودم. بنابراین نکته کلیدی در اینجا این است که از خود بپرسید، من روی چه چیزی متمرکز هستم و چگونه بر موفقیت و شادی من تأثیر می گذارد؟ در این دام نیفتید که مدام خود را با کسانی که جلوتر هستند مقایسه کنید و احساس کنید کافی نیستید. درعوض، مطمئن شوید که به طور منظم میزان پیشرفت خود را جشن می گیرید.
غلبه بر ترس:
اگر کمال گرا هستید، این را امتحان کنید. درمان شناختی رفتاری به ما می گوید که اگر از چیزی می ترسید، پس از اینکه به طور مکرر در معرض آن قرار گرفتید، به تدریج یاد می گیرید که هیچ اتفاق بدی نخواهد افتاد و در نهایت موقعیت را غیرخطرناک و بی خطر می بینید. شما اساساً خود را نسبت به آن حساسیت زدایی می کنید. پس بر اساس این اصل، شما به عنوان یک کمال گرا در واقع می خواهید در مواجهه با نقص اقدام کنید. بدون نقشه پیاده روی کنید، قبل از آماده شدن بگویید بله، روی آن ایمیل ارسال را فشار دهید بدون اینکه 27 بار آن را بخوانید . دقیقا مثل گام های کودک.
سه نوع همدلی:
ما اغلب در مورد اهمیت همدلی به عنوان یک کیفیت رهبری، می شنویم. اما آیا میدانستید که برخی تحقیقات نشان دادهاند که سه نوع همدلی وجود دارد؟ اول، همدلی شناختی، توانایی شناسایی احساساتی که دیگران احساس می کنند، آنها احساس ناامیدی می کنند. دوم همدلی عاطفی یا عاطفی، احساس آنچه دیگران احساس می کند، به اشتراک گذاشتن عاطفه. من درد تو را احساس میکنم. و سوم همدلی دلسوزانه، احساس نگرانی و دلسوزی برای کسی پ، من نگران حال شما هستم. حالا به نظر شما کدام مهمتر است؟ خب، این تحقیق نشان میدهد که این همدلی دلسوزانه است که بیشتر اهمیت دارد، زیرا فراتر از دانستن و احساس کردن، در واقع به انجام کاری در مورد آن سوق داده میشوید. شما رانده شده اید تا اقدام کنید. بنابراین در اینجا پنج سوال وجود دارد که می توانید برای رشد عضله همدلی از خود بپرسید. در حال حاضر برای این شخص چه می گذرد؟ چه احساسی ممکن است داشته باشند؟ آیا تا به حال چنین احساسی داشته ام و چگونه بوده است؟ چه چیزی برای آنها مهم است و چه می خواهند؟ و چگونه می توانم کمک کنم؟
انرژی عاطفی خود را مدیریت کنید:
آیا می دانستید که انرژی عاطفی مسری ست؟ به زمانی فکر کنید که در کنار کسی بودید که واقعاً مشتاق و خوش بین بود و نمی توانستید در برابر نفوذ انرژی عفونی او به شما مقاومت کنید. اکنون به زمانی فکر کنید که در هنگام تعامل با شخصی که در حالت منفی قرار داشت، احساس میکردید انرژی شما کم شده است. خون آشام های انرژی. به این پدیده سرایت عاطفی می گویند. ما شدیداً تحت تأثیر خلق و خوی دیگران هستیم و ناخودآگاه احساسات آنها را درک می کنیم. توسط علم ثابت شده است. اعتقاد بر این است که این نورونهای آینهای در مغز ما ایجاد میشوند که احساسات دیگران را دریافت میکنند، آنها را تقلید میکنند و سپس ما نیز آنها را احساس میکنیم. بنابراین درسی که در اینجا وجود دارد این است که اگر می خواهید به طور مثبت به افراد اطراف خود، اعم از خانواده، دوستان، تیم شما، انرژی مثبت بدهید، یک راه عالی برای انجام این کار تجسم انرژی مثبت و اشتیاق است. دیگران آن را خواهند گرفت.
کنترل و هدایت درگیری:
اگر انتظار دارید در طول جلسه با شخص دیگری در محل کار درگیری ایجاد شود، چه می کنید، آیا از آنها اجتناب می کنید؟ آیا وانمود می کنید که مشغول هستید و از جلسه صرف نظر می کنید؟ اگر انتظار دارید با کسی درگیری داشته باشید، به جای اینکه روبروی او باشید، کنار آن شخص بنشینید. وقتی روبروی آنها می نشینید در موقعیتی متخاصم قرار می گیرید که در خط آتش آنها هستید. ناخودآگاه شما در مقابل آنها هستید. حتی اگر شما چنین احساسی نداشته باشید، آنها ممکن است آن را اینگونه ببینند. در حالی که وقتی در کنار کسی می نشینید، مخالفت کمتری دارد و فرد کنار شما کمتر احساس خطر می کند. این بیشتر مشارکتی است مانند اینکه شما با هم برای حل یک چالش کار می کنید، شما در کنار هم هستید. این تکنیک برای به خاطر سپردن در اتاق های جلسه، مذاکرات، فروش و حتی در روابط شخصی شما مفید است.
توانمندسازی خود:
آیا در محل کار بیش از حد عذرخواهی می کنید؟ عذرخواهی بیهوده یک علامت رایج در افراد دارای عزت نفس پایین، ترس از تعارض و ترس از اینکه دیگران در مورد آنها چه فکری می کنند است. این می تواند نه تنها حس اعتماد به نفس، بلکه اعتبار شما نزد دیگران را تضعیف کند. پس سعی کنید به جای عذرخواهی، شکرگزاری کنید. به عنوان مثال، به جای "ببخشید من بیش از حد احساساتی هستم." با اطمینان بگویید: "از اینکه مرا تحمل کردید متشکرم. من واقعاً به این موضوع علاقه دارم." به جای «ببخشید که به گند زدن ادامه میدهم». "از شما متشکرم که وقتی اشتباه می کنم اینقدر صبور بودید." به جای "ببخشید که باید اینقدر به من کمک کنید." "ممنون که خیلی مفید بودید." "ببخشید زیاد حرف زدم." "ممنون که گوش دادید." ترفندهای ساده ای مانند این می توانند احساس شما را کاملاً تغییر دهند و درک مثبت تری در ذهن دیگران ایجاد کنند.
توانمندسازی دیگران:
در اینجا یک افزودنی فوق العاده ساده به زبان شما وجود دارد که به طرز چشمگیری نحوه ارتباط شما با دیگران و نحوه پاسخ آنها به شما را تغییر می دهد. فرض کنید یکی از اعضای تیم شما با هیجان پیشنهادی می دهد و می پرسد: "فکر نمی کنی این عالی باشد؟" و شما به طور پیش فرض می گویید "بله، اما دفعه قبل واقعا کار نکرد." شما ناخواسته ایده آنها را باطل کرده اید. در عوض، تغییر کلمه "اما" به "و" داستان را عوض می کند. "بله، و ما میتوانیم از چیزهایی که دفعه قبل مؤثر نبودند درس بگیریم تا این بار شانس موفقیت را افزایش دهیم.» آنها احساس اعتبار خواهند کرد و به جای اینکه آنها را در حالت تدافعی قرار دهد در یک حالت مشارکتی حل مسئله قرار می دهد.
ایجاد مکالمات شاد:
ما از تحقیقات می دانیم که مردم واقعاً از صحبت کردن در مورد خودشان لذت می برند زیرا به بیان ساده، این کار احساس خوبی به آنها می دهد. خودافشایی مسیر ترشح دوپامین مغز را راه اندازی می کند و یک غوغای عصبی واقعاً قدرتمند ایجاد می کند. بنابراین، اگر با شخص دیگری صحبت می کنید، او را تشویق کنید تا با پرسیدن سؤالاتی درباره خودش، اطلاعات دلخواهی از خودش بدهد شما همچنین به آنها این فرصت را میدهید که از این جریان مغزی که احساس خوبی دارند لذت ببرند، به علاوه نشان میدهید که علاقه مند هستید و واقعاً به آن اهمیت میدهید. و اگر زمانی متوجه شدید که در تلاش برای دانستن چه چیزی هست، کنجکاو باشید و به دنبال زمینههای مورد علاقه متقابل باشید و سپس آنها را کشف کنید. برای ادامه مکالمه، عبارات خوبی که باید به خاطر بسپارید عبارتند از: "پس آنچه شما می گویید این است"، "چیزی که من می فهمم این است"، "این جالب است، می توانید بیشتر به من بگویید؟"
متن اصلی نوشته Shadé Zahrai است