روزی، یک کارمند به نام جان در یک شرکت بزرگ کار میکرد. مدیرعامل این شرکت، به نام آقای سیمون، مشهور به بداخلاقی و بیاحترامی بود. هر کسی که با او کار میکرد، میدانست که آقای سیمون، به افرادش توجه خاصی ندارد و فقط به دنبال افزایش سود شرکت است.
روزی، جان در حال آماده شدن برای جلسه مهمی بود که در یک ساعت آینده برگزار خواهد شد. اما در این میان، پرینتر جان کار نمیکرد و او باید مدتی صبر کند تا آن را تعمیر کند. او بدون تأخیر به دفتر تعمیرات پرینترها زنگ زد.
به طور تصادفی، شرکت تعمیر پرینتر با نام "تعمیر با ما" پاسخگوی تماس جان بود. در عرض کمتر از یک ساعت، فردی از شرکت تعمیر با ما به دفتر جان آمد و پرینتر او را تعمیر کرد.
جان بسیار از تلاش شرکت تعمیرات پرینتر تعریف کرد. او به آنها تشکر کرد و همچنین به آنها قول داد که در آینده با این شرکت همکاری خواهد کرد. این تجربه به جان یادآوری کرد که همیشه باید به دیگران با احترام و ادب رفتار کنیم و به کارکنان شرکتهای دیگر هم احترام بگذاریم.
با این حال، آقای سیمون که از آنکه باید به جلسه بروید خبر داشت، به دفتر جان زنگ زد تا بررسی کند که چرا جان به جلسه نرسیده است. وقتی جان برای جواب دادن به تماس آقای سیمون پاسخ گویی کرد، آقای سیمون بسیار بداخلاق و غیرحرفهای بود، جان را سرزنش کرد و گفت: "چطور میتوانید به جلسه نرسیده باشید؟ این نشان دهنده عدم تعهد شما به شرکت است."
جان سعی کرد توضیح دهد که به دلیل مشکلات پرینتر نتوانست به موقع در جلسه حاضر شود، اما آقای سیمون گوشی را قطع کرد و با بیاحترامی بسیاری به جان گفت: "همه این بهانهها برای از دست دادن وقت هستند. شما نمیتوانید در شرکت من به این شیوه عمل کنید. الان بیایید به جلسه."
جان در آن لحظه متوجه شد که آقای سیمون نسبت به مشکلات کارکنانش بیتفاوت است و فقط به دنبال افزایش سود شرکت است. اما جان به خاطر احترام به جایی که کار میکند، سعی کرد همه موانع را برای حضور در جلسه غلبه کند.
وقتی جان به جلسه رسید، آقای سیمون با بیاحترامی بیشتری به جان رفتار کرد و او را به دلیل تأخیرش توبیخ کرد. اما با وجود این همه تندی و بداخلاقی، جان تمام توان خود را به کار گرفت تا در جلسه موفق باشد. او تمام پرسشهای خواسته شده را به دقت پاسخ داد و از تجربیات خود در برابر مشکلات و تنشهای مرتبط با کار، بهره برد.
در پایان، جان توانست به خوبی در جلسه عمل کند و موفقیتی را برای خود و شرکت خود به دست آورد. او به تجربهای که با شرکت تعمیرات پرینتر داشت، فکر کرد و به این نتیجه رسید که همیشه باید به دیگران با احترام و ادب رفتار کنیم