خانه داری اونم با وجود دو تا فرشته کوچولو،تو یه خونه آپارتمانی واقعا کار سختیه،چون هیچ چیز سر جاش نمیمونه و هیچ تمیزی پایدار نیست!
در واقع کافیه فقط یه بیسکوییت ویفر یا یه کیک شکلاتی به دستش برسه و یه چرخی تو خونه بزنه!اونوقته ک همه ی جارو زدن ها و دستمال کشیدن ها به فنا میره و انگار نه انگار که نیم ساعت پیش همه جا رو تمیز کردم!!
اسباب بازی ها هم که کلا فلسفه شون حضور در وسط حال و پذیرایی خونه ست و کارایی دیگه ای ندارن!
و وای از لحظه ی غفلتی ک ماژیک یا خودکاری روی زمین بمونه،اون موقع ست که با پاک کردن آثار هنری این وروجکا از روی در و دیوار و کابینت و مبل و میز و.. متوجه استعداد هنریشون هم میشم!!
ولی با همه ی اینا،شب ک خوابشون میبره،به صورت های معصومشون که نگاه میکنم،خدا رو شکر میکنم و مطمئنم یه روزی دلم برای این روزهای بچه ها تنگ میشه.
خونه ی تمیز خوبه،ولی لذت بردن از کودکی بچه هامون و کودکی کردن با اونها خیلی خوبتره.
ولی مسئله اینجاست که برای اینکه حالم خوب باشه و بتونم پابه پای بچه م بیام،باید خونه تمیزی نسبی داشته باشه،پس:
۱.توقعم رو از تمیزی خونه کم میکنم.
۲.با یک برنامه ریزی دقیق و شناور به کارهام میرسم.
۳.حتما بین همه ی این کارها که تمومی هم ندارن وقتی برای خود خودم میذارم.
ادامه دارد...