لئو تولستوی از نویسندگان بزرگ قرن نوزدهم روسیه و از بزرگترین رماننویسان دنیا محسوب میشود. هنرمندی که بارها نامزد دریافت جایزه نوبل ادبی شد اما به آن دست نیافت. در این مقاله، به طور مفصل به زندگی تولستوی و سبک نویسندگی وی پرداختهام.
بیشتر هنرمندان و نویسندگان به مکتب هنر برای هنر باور قلبی دارند. آنها بر این باورند که ذات هنر برای ارائه یک اثر کافی است و تکنیکها و شگردهای خاص بر هر چیزی برتری دارند. هدف آنها از ارائهی آثار خود، رسیدن به زیبایی درونی هنر است. عدهای دیگر بر این باورند که هنر باید راهنما باشد. آنها هنر را وسیله میدانند و عقیده دارند باید در جهت رسیدن به اهداف والا مورد استفاده قرار گیرد و در نهایت انسان را برای رسیدن به رستگاری راهنمایی کند. تولستوی از این گروه بود. فردی با ذهنیت نویسندهای راهنما شدن و در پی راه رستگاری بودن.
لو نیکلایویچ تولستوی (Leo Tostoy)، در سپتامبر ۱۸۲۸ در خانوادهای اشرافی در جنوب مسکو متولد شد. پدر و مادر خود را خیلی زود از دست داد و برای ادامه زندگی پیش عمهاش بزرگ شد و پرورش یافت. در سال ۱۸۴۶ برای تحصیل در رشته حقوق وارد دانشگاه شد اما یکسال بعد آن را رها کرد و به زادگاهش برگشت. در جوانی به نیروی ارتش رفت تا برای مأموریت قفقاز آماده خدمت شود. وی در دوران ستوانی و خدمت به میهن، مجموعه حکایتهای سواستوپل را به رشته تحریر درمیآورد. او در این داستانها چهره جدیدی از جنگ را به نمایش گذاشت.
قبل از اینکه نویسندگی را به صورت حرفهای آغاز کند سفر خود را به کشورهای اروپایی آغاز میکند تا از نزدیک با فرهنگ و سنتهای آنها آشنا شود. وقتی که از سفر آمریکا برمیگردد، از طریق دوستی با توماس ادیسون مخترع، سفارش یک دستگاه ضبط صدای فونوگراف میدهد تا برای تولستوی بفرستد. ادیسون در ژانویه ۱۹۰۸ دستگاه را به تولستوی هدیه کرد و از او درخواست کرد صدای خود را به زبانهای مختلف روی استوانههای مومی ضبط کرده و برای اوارسال کند. تولستوی صدای خود را به زبانهای انگلیسی، آلمانی، فرانسه و روسی، به جای نامهنگاری با دوستان و همچنین برای ثبت افکار و نظراتش، ضبط میکرد.
تولستوی در سال ۱۸۶۲ با سوفیا آندره یونا برس که دختر آلمانی جوانی بود، ازدواج کرد. وی از نوشتههای تولستوی به خصوص رمان جنگ و صلح و آناکارنینا حمایت زیادی میکرد و در دوران طلایی نویسندگیاش همواره در کنار وی بود. این زوج صاحب ۱۴فرزند شدند که چهار نفر از آنها نیز در کودکی مردند. علایق فلسفی تولستوی در زندگی زناشویی زیاد شد و کمکم باعث دوری از همسرش و جمعها شد.
بینش منحصر به فرد تولستوی مخاطب مخاطب را با جنبههای غیرمنتظره تولستوی آشنا میکند مثلا در کتاب مرگ ایوان ایلیچ شخصیتی متفاوت از سایر کاراکترهای داستانهای تولستوی را شاهد هستیم. او در آثار خود در عین نوشتن داستانهای جذاب، ارزشهای اجتماعی و اخلاقی را نیز با قدرت قلمش بیان میکرد. وی منتقد جدی زمانهی خود بود و به شکل غیرمستقیم به مخاطبان آثارش درس اخلاق میداد. تولستوی به سبب نوشتههای خود همواره مورد سوءظن نهادهای قدرت و حکومتی و کلیسا نیز بود.
درباره رمان جنگ و صلح
در مقدمه رمان جنگ و صلح، نحوه نگارش هفت ساله تولستوی و اینکه از چه کسانی برای خلق رمان الهام گرفته و اتفاقات بر چه اساسی است.
ماجرای این رمان با یک مهمانی شروع میشود. نوعی صلح و آرامش برقرار است. در این مهمانی وضعیت جامعه اشرافزاده قبل از جنگ توصیف میشود. اما در پایان مهمانی، زمزمههایی از جنگ شنیده میشود. افراد درباره ناپلئون صحبت میکنند که چگونه در اروپا ناآرامی ایجاد کرده و به دنبال کشورکشایی در جهان است. جوانان با شور و حرارتی وصفناپذیر از ناپلئون صحبت میکنند و هیچ فکر نمیکنند که او ممکن است روزی به روسیه هم حمله کند.
روایت تاریخی کتاب در سراسر رمان گسترده است و تالستوی در بخشهایی خاص، به طور کلی جنبه داستانی را کنار گذاشته است و در ادامه همین درس تاریخی را در قالب داستان پیش روی مخاطب قرار میدهد، یک تعادل کامل میان قسمتهای تاریخی و داستانی کتاب برقرار است که به هیچ وجه برای خواننده خستهکننده نیست.
درباره رمان آناکارنینا
آنا کارنینا یکی از شاهکارهای تولستوی است که برای اولین بار در سال ۱۸۷۸ منتشر شد. در این کتاب حماسه و عشق با هم ادغام شده تا اثری زیبا آفریده شود. زنی در واقعیت پس از شکست در عشق، به قصد خودکشی خودش را روی ریل قطار میاندازد و میمیرد. تولستوی از این حادثهی تلخ اجتماعی الهام میگیرد و رمان آنا کارنینا را میآفریند. نویسنده در این کتاب عشق، خیانت، مسائل مربوط به جنگ، مباحث اخلاقی و... را به تصویر میکشد و خواننده را با خود همراه میکند. تولستوی در این کتاب اهمیت توجه به بنیان خانواده را نیز به مخاطب خود نشان میدهد.از رمان آناکارنینا فیلمهای اقتباسی زیادی ساخته شده است.
درباره رمان رستاخیز
رمان خواندنی رستاخیز در سال ۱۸۹۹ منتشر شد. موضوع داستان درباره دیمیتری جوان و اشرافزاده است. این مرد در روزگار جوانیاش با دختری به نام ماسلوا رابطهی نامشروع برقرار میکند که باعث بدبختی دخترک میشود. سالها میگذرد تا این دو نفر بر حسب روزگار همدیگر را در دادگاه ملاقات میکنند. حالا پسر قاضی و دختر متهم است. دیمیتری به یاد روزهای گذشته و در فکر جبران اتفاقی که برای دختر رقم زده، به دختر کمک میکند. رفتار کاراکترهای داستان و نوع برخورد آنها با این رویارویی، موضوع متن داستان رستاخیز را شکل میدهد.
تولستوی در این کتاب واقعیتهای جامعهی خود را توصیف کرده و تضادهای اخلاقی را بیان میکند. رستاخیز با نثری که دارد؛ علیه حکومت فاسد تزاری و ظلم و ستم درباریان و صاحبان قدرت قیام میکند. وضعیت زندانها به خوبی توصیف میشود و طبقه محروم طبقه مورد توجه نویسنده هستند کلیسای ارتدوکس و دادگاهها مورد انتقاد قرار میگیرد. رستاخیز از سمت کلیسا رد شد و تولستوی را مرتد خواندند. پرویز مشهدی، سروش حبیبی، علیاصغر حکمت و... این اثر ارزشمند را به فارسی ترجمه کردهاند.
رمان بلند:
رمان کوتاه:
داستان کوتاه:
نمایشنامه:
بخشی از رمان جنگ و صلح:
در محافل اشرافی پترزبورگ همهجا بحث از حملۀ ناپلئون به کشورهای اروپایی، پیوستن روسیه به ارتش اتریش در دفاع از اروپا در مقابل کشورگشاییهای ناپلئون، و نیز جوان درشتهیکلی به نام پییر فرزند نامشروع و عزیزدردانه کنت بزوخف (یکی از مردان مشهور دربار که اینک در بستر مرگ است) میباشد، چون کنت این جوان را وارث ثروتش کرده است.
پییر جوان ده سالی در فرانسه درسخوانده و تازه به روسیه آمده و پایش به محافل اشرافی بازشده است. وی سه ماهی میشود که بنا به دستور پدرش از مسکو به پترزبورگ آمده تا شغلی برای خود پیدا کند اما هنوز شغلی برای خود انتخاب نکرده است. بااینحال همه میدانند که طبق وصیت کنت بزوخف او وارث احتمالی تمام دارایی این کنت بسیار ثروتمند است.
به همین جهت همهکسانی که آرزو دارند او دامادشان شود در اطراف او میچرخند و او را دائم به محافل اشرافی دعوت میکنند. پییر آدم ساده و متواضعی است. در محافل اشراف نیز وی باآنکه هنوز از روابط افراد سر درنمیآورد با حرفهای صریح و تندش در بحثهای سیاسی روز شرکت میکند و گاه با این حرفها باعث رنجش دیگران میشود.
مثلاً او از ناپلئون دفاع میکند و معتقد است او آدمبزرگی است، چون بااینکه انقلاب پیروز شده ولی حقوق شهروندانش را حفظ کرده است. برای همین آنا پاولونا بانی محفلی که پییر در آنجا مهمان است همهجا مواظب حرف زدنهای اوست. پرنس آندره دوست پییر نیز تقریباً با او همعقیده است و میگوید کارهای ملی یک امپراتور را باید از مسائل خصوصی او جدا کرد.
سارا صفائی