شغل! این واژه سه حرفیه ساده، قرنهاست که بخش عمدهای از زندگی ما انسانها را به خود اختصاص داده است. و در تمام این قرون نوع نگاه ما به شغل باعث میشود که ما به دو دسته تقسیم شویم:
دسته اول: ما با انتخاب یک شغل، مهارت یا هنر و صنعت، صرفا در پی لذت بردن هستیم و با ساخت چیزی یا انجام کاری، روح و روانمان را غرق شادی و رضایت میکنیم بدون اینکه خیلی توقع درآمد خاصی را در قبال زحماتمان داشته باشیم.
دسته دوم: ما صرفا برای کسب درآمد کار میکنیم و خیلی رضایت روحی از نوع پیشه و کسب و کارمان اهمیت ندارد و به نوعی حتی ممکن است که کوچکترین لذتی از کارمان نبریم!
البته در عصر حاضر و به ویژه در یک دهه گذشته داستان بسیار متفاوت شده است. با پیشرفت تکنولوژی و به ویژه گسترش استفاده از اینترنت توسط مردم، شرایط مطلوب شغلی، شرایطی است که بر اساس آن هر دو نیاز و خواسته بشری ما یعنی "کسب درآمد" و "رضایت روانی" در کنار هم در شغل و پیشهای که اختیار کردهایم با هم ترکیب شدهاند.
حالا دیگر از نظر بسیاری از مردم به شرایطی میتوان گفت "شغل مناسب" که توسعه و پیشرفت در آن توسط فرد باعث شادی و رضایت درونی ما او میگردد و همزمان نیازهای مادی وی نیز فراهم میشوند. برای درک بهتر مطلب توجه شما را به یک مثال ملموس جلب مینمایم:
تصور کنید با یک فرد ثروتمند ازدواج کردهاید که علاقه و تمایل چندانی به او نداشتهاید و دلیل انتخابتان صرفا ارضای نیازهای مالی بوده است. در این شرایط ممکن است گاهی شبحی از آسایش بر زندگیتان سایه افکنده باشد اما ذهن و روحتان هرگز آرامش نخواهد داشت. در واقع شما نیازهای مالیتان را مرتفع کردهاید بدون اینکه لذت چندانی از زندگی مشترک ببرید. در نقطه مقابل اما ازدواجی است که در آن سطح قابل قبولی از نیازهای مادی شما برطرف میشود و همچنین شما یک رابطه مشترک مملو از شادی، عشق و رضایت را تجربه مینمایید یا به نوعی: "عشق همراه با ازدواج".
خوب این مفهوم خیلی ساده است و احتمالا تمام آدمهایی که دارای شغل یا کسب و کاری هستند اذعان دارند که "شغل خوب" شغلی است که علاوه بر کسب درآمد باعث رضایت و شادی هم بشود. علیرغم بدیهی بودن موضوع بسیار تکان دهنده است که بخش عمدهای از مردم ابدا از شغل خود رضایت ندارند. یا درآمدشان با ایدهآل ذهنی و زندگی آنها فاصله بسیاری دارد و یا علیرغم رضایت مالی هیچ شادی و احساس خوشایندی در نهادشان نیست! به نظر نگارنده به همین دلیل است که بخش عمدهای از مردم ایران در پاسخ به این سوال فانتزی که فرضا اگر "همین حالا ده میلیارد تومان در حساب بانکیات واریز شود، با آن چه میکنی؟" جوابهای مشابهی میدهند. برخی میگویند: " مهاجرت میکنم و کسب و کاری راه میاندازم" بدون اینکه غالبا حتی بدانند به کجا و چه کسب و کاری؟ برخی نیز کار را سادهتر میکنند: " پول را به عنوان سپرده در بانک ذخیره میکنم و از سود آن زندگی راحت و مرفه خود را ادامه میدهم!" شوربختانه برای بسیاری از ما مسئله "شغل" و "کسب و کار" فقط و فقط در "پول" خلاصه میشود. البته تردیدی نیست که اساس اشتغال "کسب درآمد" و گذران معاش است، اما مشکل اصلی اینجاست که مهمترین استاندرد یک شغل یا کسب و کار "قابل توسعه و قابل رشد" بودن است، یعنی اگر قرار ما باشد ما در "شغل" یا "کسب و کارمان" رشد نکنیم و مهارتها و ظرفیتهای مرتبط با آن را توسعه ندهیم عملا در یک موقعیت راکد قرار گرفته و به اصطلاح " در جا میزنیم!".
از طرفی دیگر ما برای رشد و توسعه در کار نیاز به ابزار خلاقیت، روحیه جنگجویی و مواجهه با مشکلات داریم و این ابزارها زمانی در دسترس ما خواهند بود که به "شغل" خویش علاقمند بوده و شیفته کارمان باشیم تا رضایت درونی ایجاد شود و بتوانیم به فعالیت و تلاش خود ادامه دهیم.
اما راه حل رضایت شغلی به این جمله مهم گره خورده است که : " از کجا بفمم چه شغلی برای من مناسب است؟"
بدون هیچ تردیدی "شغل" و "پیشه" مناسب برای هر انسانی بر مبنای ترکیبی از "استعدادها"، "ارزشهای درونی" و "نیازهای" او تعیین میشود. پس ما به مدد راهنمایی های مناسب، آموزش صحیح و شناخت دقیق خود و نیازهایمان میتوانیم مسیر شغلی مناسب خود را تشخیص دهیم.
نویسنده: بابک شمس / مشاور برندسازی و توسعه کسب و کار