Mohammad Reza
Mohammad Reza
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

تاوان جامعه

تا همین ده سال پیش در تهران به مجردها خانه اجاره نمی‌دادند. ولی امروزه دیگر سخت‌گیری‌ها همانند سابق نیست چرا که جمعیت مجردهای اجاره نشین بسیار زیاد شده و دیگر نمی‌توان آنان را در چرخه‌ی بازار مسکن نادیده گرفت.

در بیست سال اخیر سیل مهاجرت دختران و پسران جویای کار و زندگی بهتر به سمت شهرهای بزرگ سرازیر شده است. انگیزه اصلی پسران پیدا کردن کار و درآمد مناسب است و انگیزه اصلی دختران٬ رهایی از فشارهای اجتماعی در جوامع کوچک و در هم تنیده‌ی روستاها و شهرستان‌های کوچک است. به همین دلیل کمتر دختر و پسر دانشجویی را می‌توان پیدا کرد که پس از اتمام تحصیلاتش در تهران به شهر و روستای خودش برگشته باشد.

وقتی امکانات گوناگون٬ درآمد بیشتر٬ آزادی نسبی و زرق و برق‌ها در یک شهر جمع می‌شوند پس چرا نباید به آن شهر رفت و اقامت گزید؟ کاری که همین الان مردم شهرهای بزرگ هم می‌کنند و خیلی‌ها در این سال‌ها به کشورهای مرفه‌ی چون کانادا و آمریکا و استرالیا و اروپا و غیره رفته‌اند.

دهه شصت اوج سخت‌گیری‌های اجتماعی بود. در مدارس به آستین کوتاه پسران و جوراب سفید یا لاک دختران گیر می‌دادند ولی الان نسل جوان از آن‌ور بوم افتاده‌اند و کسی حریفشان نیست. روزگاری دختران ازدواج نکرده یا طلاق گرفته زیر نگاه‌ها و حرف‌های سنگین مردم به سختی زندگی می‌کردند و امروزه به قدری جمعیت مجردها و متارکه کرده‌ها زیاد شده که گویی غیر از آن باشد عجیب می‌نماید! روزگاری که اکثریت جامعه به راه رفتن پسر و دختر کنار یکدیگر به دیده‌ی بدی نگاه می‌کردند امروز شاهد هنجار شکنی‌ها هستند. و این است عاقبت افراط و تفریط . . . .

گاهی آدمی فقط در حق خودش ظلم می‌کند و گاهی در حق همسایه و همکارش ظالم است. و گاهی گروهی از آدم‌ها در حق عده‌ای دیگر جفا می‌کنند. و در اینجا جامعه‌ای را می‌بینیم که تاوان بی‌فکری هایش را در قبال نسل جدید و قدیم می‌پردازد.

البته نباید یک‌طرفه به قاضی رفت و شرایط زمان و مکان را نیز می‌بایست در نظر گرفت. کشوری که در هنگامه‌ی انقلاب و تحولی عظیم به ناگاه دست به گریبان جنگ می‌شود آن هم جنگی هشت ساله! (جنگ جهانی به آن عظمت شش سال طول کشید). جنگی که صدها هزار نفر از جوانان بی‌نظیر این مملکت را با سختی و شدت هرچه تمام با خود بُرد. پس نمی‌توان از چنین جامعه‌ای که هر روز و هر ساعتش عزادار بوده و زیر بمباران‌ها زندگی می‌کرده٬ چندان توقع میانه‌روی و اعتدال داشت هرچند که گفتنش راحت باشد ولی عمل بدان سخت است. از طرف دیگر این جنگ و نیز وقایع پیش از آن موجب شد تا تئوریسین‌ها و مدیران و مدبران خوش‌فکری را از دست بدهیم و همه‌ی این مسایل بر شدت تندروی‌ها افزود.

و اما امروز با جامعه‌ای روبرو هستیم که ارزش‌هایش به مرور رنگ می‌بازد و در سایه‌ی ضعف و خلا های قانونی با هرج و مرجی نرم و آرام دست و پنجه نرم می‌کند و افراط و تفریط در آن موج می‌زند. از یک‌سو آدم‌هایی که نفرتی کورکورانه از دین و دولت و اجتماع و حتی گاها از انسان‌ها دارند (برخی افراط گرایان....) و از سوی دیگر آن‌هایی که متعصبانه به عقاید و تفکرات مذهبی و جناحی و مدنی چنگ می‌زنند و باز این راه میانه و اعتدال است که خلوت و کم طرفدار مانده است.

برای برون رفت از وضعیت فعلی نیاز به سه رکن اساسی قانون و آموزش و فرهنگ هست و متولیان آن یعنی قوه قضاییه و آموزش‌پرورش و صداسیما باید دست بجنبانند وگرنه روز به روز بر شدت ناهنجاری‌ها افزوده می‌گردد.

تاوانافراط و تفریطافراط گراییقانون اجتماعتندروی
Nicoukalam
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید