در شهر زیبای آمستردامِ هلند محلهای هست به نام خیابان ردلایت که همه جور فسق و فجوری در آن یافت میشود. ولی معروفیتاش به دلیل کافههای متعددی است که حشیش و ماری جوآنا برای مشتریان سرور میکنند. مشتریانی اغلب از کشورهای اطراف که اجازه کشیدن مواد مخدر را در کشور خودشان ندارند. و با ولع خاصی در خیابان ردلایت پرسه میزنند.
ولی کافیست از محله ردلایت فاصله بگیرید تا زیباییهای خیره کننده شهر آمستردام را به نظاره بنشینید.
در تهران امروز کار به جایی رسیده است که جای جای آن تبدیل به یک خیابان ردلایت شده است. در معابر و پیادهرو ها یا پشت چراغ قرمز و ترافیکهای شهری بوی مواد مخدر به مشام میرسد.
ماده مخدری به نام گل با بویی تند و زننده که پیر و جوان را شیفته خودش ساخته و به قول دکتر شریعتی: از فرط عمومیت وقاحتاش از یاد رفته است.
اغلب اوایل روز در ترافیکهای صبحگاهی به مشام میرسد و هنگام عصر بیشتر در پیاده رو و بوستانهای شهری استشمام میشود.
شاید با کمی دقت و نکته سنجی بتوان به این نتیجه رسید که فراگیر شدن مصرف گل در بین جوانان و میانسالان پس از اعتراضات اخیر رو به شدت و فزونی نهاده است. ولی این تنها معضل جدید این روزهای پایتخت نمیباشد.
تا پیش از این برخی از رانندگان جوان برای اسپرت جلوه دادن ماشینشان اقدام به کاهش ارتفاع کمک فنرهای خودرو و نصب دریچه اگزوز میکردند تا وقتی گاز میدهند صدای گوشخراش اگزوز بلند شود.
ولی به تازگی سیستمی جدید بر روی اگزوزها نصب میکنند که هرگاه اراده کنند صدای اگزوز تبدیل به صدای شلیکهای پی در پی گلوله میشود.
این صدای ترسناک بی شباهت به صدای حاصل از شلیک گلولههای جنگی نمیباشد و هر رهگذری را به اشتباه میاندازند و تصور شلیک گلوله را در ذهن دیگران تداعی مینماید.
حال تصور کنید همین دو مورد بوی گل و صدای گلوله چقدر میتواند سلامت روانی چندین میلیون نفر شهروند را به صورت روزانه تحت شعاع قرار دهد و به گسترش ناهنجاریها کمک کند.
اگرچه معضلات شهرهای بزرگی چون تهران فراتر از این قبیل موارد است ولی این دو ناهنجاری ذکر شده قدمت چندانی ندارند و شاید هنوز برای فرهنگ سازی یا قانونمداری دیر نشده باشد.