nik.hn
nik.hn
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

قدیما

قديما شبا بالا پشت بوم ميخوابيديم و ستاره ها رو می شمرديم و دلمون به وسعت يه آسمون بود ...

اين روزها چشم ميندازيم به سقف محقر اتاقمون و گرفتاری هامونو می شمريم ...

قديما يه تلويزيون سياه و سفيد داشتيم و يه دنيای رنگی ...

اين روزا تلويزيونای رنگی و سه بعدی و يه دنيای خاكستری ...

قديما اگه نون و تخم مرغ تموم ميشد ، راحت می پريديم و زنگ همسايه رو هر ساعتی از شبانه روز می زديم و ...

اين روزها اگه همزمان ، درب واحد اونا باز شه بر ميگرديم تا كه مجبور نشيم باهاش سلام عليك كنيم ...

قديما از هر فرصتی استفاده می كرديم كه با دوستا و فاميل ارتباط داشته باشيم چه با نامه چه كارت پستال و چه حضوری ...

اين روزها با "بهترین دستگاه های رسانه ای" هم ، با هم ارتباط نداريم ...

قدیما یه پنجشنبه جمعه بود و یه خونه پدر بزرگ با فک و فامیل ...

این روزا پر از تعطیلی ، ولی کو پدربزرگه؟

کو اون فامیل؟

کو اون خونه ؟

قديما توی قديما موند

ویرگولقدیم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید