کتاب راه نرفته ، نوشته ی سارا آر. بامن ، در مورد دختریه به نام کلر که برادر بزرگترش، اندی ، به دلیل اعتیادش به مرکزی به نام استارشاین رفته. کلر هم که بی اندازه دلش برای اون تنگ شده ، لحظه شماری می کنه تا به خونه برگرده. در این بین ، تنها چیزی که بهش آرامش میده ، اسب هاش هستن ، سانی و سم، که پدر و مادرش مجبورن به زودی خاطر وضع مالی شون اون هارو هم بفروشند .کلر دست به کار میشه تا راهی پیدا کنه که بتونه اسب هاشو نگه داره . تا این که یک روز ، در حال اسب سواری در جنگل های اطراف چیز عجیبی می بینه ... آیا ممکنه فقط خیالات خودش باشه ، یا....؟
یه کتاب آرامش بخش ، زیبا و با کمی چاشنی رمز و راز و معما. من هم که عاشق اسب ها هستم و با خوندن این کتاب خیلی چیز ها درموردشون یاد گرفتم :)) کلا این کتاب علاوه بر جذاب بودنش یه جو لذت بخش و قشنگی داشت که خیلی دوست داشتم... البته از یه جایی به بعد جذابیتش یکم افت کرد ، ولی نه در حدی که از خوندنش دست بکشی. حالت معمایی طورش جالب ترش می کرد، اما دوست داشتم توی داستان به این ماجرای اسب های وحشی بیشتر پرداخته بشه? داستان موضوع منحصر به فرد هم داشت ( اعتیاد ، اضطراب ، اسب ها ?) که به نظرم فوق العاده بود ... مخصوصا اینکه اصلا تک بعدی نبود ! یه عالمه اتفاق و ماجرا و گره های مختلف هم در داستان وجود داشت که خوب بود _ اما به نظرم می تونستن خیلی بهتر در پایان داستان جمع بندی و بعضیاشون به هم مرتبط بشن ... و واقعا به نظرم پتانسیلش رو داشت که این اتفاق بیفته ( و خود داستان هم منسجم تر بشه ) ولی ... یه مقدار ناامید شدم???
در کل حس خیلی خوبی از این کتاب گرفتم ... مخصوصا من که اسب دوست دارم? شخصیت های مایا و ناری رو دوست داشتم :))) و کلر هم نسبتا شبیه من بود ... واقعا می تونستم درکش کنم ! این تشبیه حس اضطراب به پرنده های بال بال زن هم که کرده بود خیلی جالب بود:)) به نظرم شخصیت های مختلف کتاب برای افراد مختلف احتمالا قابل درک هستن ...
در آخر ، پیشنهادم اینه که این کتاب رو بخونید ، ارزش حداقل یک بار خوندنو داره ??