
معرفی داستان کوتاه چنگال از صادق هدایت به زبان خودمونی
قبل از اینکه به معرفی داستان بپردازم باید بگم صادق هدایت نویسنده ایست که خیلی از آدم ها دوسش ندارن و فکر میکنن آثار این نویسنده بهشون حس افسردگی میده و با خوندنش قراره افسردگی بگیرن و به زودی خود کشی کنند !
این دفعه کتاب چنگال صادق هدایت را با زبون خودمونی بیان کنم ، تا شاید یک بار از زاویه جدید به داستانهای این نویسنده نگاه کنیم اینطوری شما هم میتونید مثل من از خوندن داستان های این نویسنده لذت ببرید.
داستان چنگال تصویری عریان و بی پرده از واقعیت های اجتماعی، افکار و عقاید آن دوران هرچند تلخ هرچند ناخوشایند اما واقعی شفاف بدون پرده و تعارف، او نه تنها نویسنده ای تواناست بلکه مشکلات جامعه را به طرزی شگفت انگیز در سایه نبوغ خود بیان میکند .
در این داستان سه زن وجود دارد که هر سه زن رنجور و بی دفاع به نظر می رسند که از سوی مردهای جامعه خود آسیب می بینند . این سه زن در جامعه ای آکنده از تعصب جهالت دفن میشوند و حقوقشان پایمال میشود و ما همچنان ساکت و بی دفاع هستند .
البته باید بگم برخی از این عقاید هنوز در جامعه وجود دارد اگر تلخ و ناخوشایند است واقعیست
در مورد شروع داستان و بیان شخصیت ها این نویسنده کمتر از مقدمه استفاده میکنه و مستقیم خواننده رو دردل جریان قرار میگیره.
اون بعد از معرفی تصویر شخصیتها به طور مستقیم به معرفی توصیفی آنها میپردازد و اینطوری به خواننده جهتگیری ذهنی که خود خواهان آن هست بهش میده مثلا : احمد جوانی بود ۱۸ ساله بلندبالا ابروهای پرپشت و به هم پیوسته و چشم های براق و صورتی عصبانی داشت.
پایان این داستان به شدت غافلگیر کننده هست، به شما قول میدم پایان این داستان به شدت شگفت انگیزه .
و در آخر باید بگم که صادق هدایت نویسنده ای بود که مانند آینه تمام اتفاقات غم انگیز اجتماعی را بیان میکرد و نه یک بیمار روانی که قصد آزار مخاطب خودش داشته باشد امیدوارم با این دید اثر صادق هدایت بخونید.