قدیما وقتی بهم میگفتن تو برقراری ارتباط با ادما ضعف داری بهم برمیخورد.
اما الان که بزرگتر شدم دیدم اوهه این ضعف نیست ماشالله درهست!
متاسفانه بعد از دو بار شکست در دوستی یک شکست عشقی سنگین که باعث شد چند سال از مدار زندگی عقب بیوفتم این دره عمیق و عمیق تر شد!
تا حدی که دیگه فلج شدم.
فلج شدم تو دوستی با ادما تو محبت کردن بهشون تو هرچیز دیگه ای!
اما قید اونا رو زدم به قول شروین گفتم :
_ بلند صدام بزن اما اینبار برنگرد!
خلاصه فهمیدم که یه گارد و حصار قوی دور خودم کشیدم که هیچکس نتونه واردش بشه. این هم نتیجه شکستی بود که تو دوستی اولم خوردم!
تو دوستی دومم اون ادمو راه دادم و شروع کردم دور خودمون حصار کشیدن ولی اون انگار این رو دوست نداشت مدام از روی دیوارا میپرید و میرفت ادمای جدید رو میورد انقدر رفت و اومد که اون ادمم با خودش اورد!
اون ادمی که انقدر راحت دلبرد و انقدر راحت سوزوندم که باعث شد دور خودم یه خندق بکشم و کلا دور بشم دور دور دور دور انقدر فاصلم با مردم زیاد شد که یادم رفت چطوری یه رابطه رو شروع کنم.
شهامتم رو از دست دادم و با رفتن بهترین دوستم حصار ها بلند تر شدن دره ها عمیق تر شدن و من موندم کوهی از تنهاییام!
ادمی که به خاطرش هر روز صبحبا اشتیاق بلند میشد بهم گفت کسرشانی منی!
باز هم میرم به شعر شروین که فرمود :
_ یادمه یه جایی رو که بالا گرفت بحثت بهم گفتی با من بودن برات کسر شانه میدونستم من از همون روز که دیگه کاغذیه قلبت!
و رفیقی که به امید اون تا چهار صبح بیدار میموندی هم باز به یاد حضرت شروین که گفت :
_ ادما همشون شدن سر تا پا دروغ
شد که به من گفت هیچوقت تنهات نمیزارم و جامو نه با یه نفر بلکه با پنج نفر پر کرد!
شایدم بتونم بگم انقدر براش خوب بودم که مجبور شد پنج نفر رو دور خودش جمع کنه تا یکی مثل من رو داشته باشه (چه مغرورانه!)
بگذریم گفتم میرم جای جدید این حصار روبرمیدارم الان انقدر دور و ورم ادمای عوضی هستن که نمیدونم چه کنم
اگر بازش کنم ممکنه بازم بهم اسیب برسه و بازم اذیت بشم
اما اگر بازش نکنم هم توی تنهایی اسیب میبینم!
هعی خدا خودت ببین وصع مارو دیگه تنهایی و درد تمومی نداره.
کاش میشد برای اونی که دوستش داشتم و رفیق صمیمیم ارزوی بدبختی کنم اما امان از انهایی که از چشم افتادند و از دل نرفتند!
راستی مرسی که خوندید دیروقتم هست برین بخوابیت شب بخیر😉