سپهر خرد
خواندن ۴ دقیقه·۱ ماه پیش

در باب انسان ها


کلاغ اول : چیزی در مورد انسان ها وجود داره که مرا کنجکاو میکنه!

آنها پر سر صدا ترین موجودات هستند، با این حال از غار غار کردن میترسند گویا ما کسانی هستیم که مرگ به سوی آنها میاریم

کلاغ دوم : زیرا آنها از حقیقت میترسند، ما مثل بلبل ها آواز نمیخوانیم بلکه غار غار میکنیم و مانند کنجشک ها قشنگ نیستیم بلکه بر بالای نابودی های انسان ها معلق هستیم آنها دوست ندارند کسی آنها را به یاد پایانشان بندازد و ما چیزی نیستیم جز سایه ای که دنبال انسان ها میرویم و آنها به یاد مرگ می اندازیم.

کلاغ اول : آنها طوری رفتار میکنند که گویی فناناپذیرند ، آنها زندگی خود را در جنگ و نزاع میگذرانند، شهر ها را میسازند و سپس آنها را می سوزانند، و فکر میکنند که دنیا از آن آنهاست درحالی که میبینیم یکی یکی میروند و چیزی جز استخوان هایشان باقی نمی ماند که باد پراکنده میکند .

کلاغ دوم : این طبیعت انسان است، آنها دنبال توهمات میدوند و فکر میکنند که می توانند زمان را رام کنند ، اما زمان در نهایت آن ها را رام میکند، من هرگز ندیدم که هیچ یک از آنها از مرگ برگردند ، اما آنها طوری زندگی میکنند که گویی هرگز نخواهند مرد.

کلاغ اول : اما ما متفاوت هستیم ایطور نیست؟ نه قلعه ای میسازیم و نه بدون سبب میجنگیم و نه به خاطر یک مشت غذا به یکدیگر خیانت میکنیم. زندگی ما روشن و ساده هست بدون دروغ و اتهام...

کلاغ دوم : شاید ما از آنها واضح تر باشیم اما بهتر از آنها نیستیم ، ما با بقایای آنها زندگی میکنیم و‌ زندگی ما به مرگ و لاشه های آنها بستگی دارد، زندگی ما آنطور که فکر میکنی صادقانه نیست.

کلاغ اول : اما خیانت نمیکنیم، دروغ نمی گوییم، و زمانی که چیزی لازم داشتیم نمی جنگیم و اینکه اگر گرسنه شویم دزدی نمیکنیم. به نظرت ما بهتر نیستیم ؟

کلاغ دوم : آیا اینها کافی است که ما را از آنها بهتر کند؟ به من بگو آیا ما مخلوقات بزرگی هستیم زیرا نمیجنگیم بدون سبب یا ما قدرت کافی نداریم. آیا ما صادق هستیم یا توانایی تسلط بر دروغ را نداریم.

کلاغ اول : به هرحال ما سعی نمیکنیم که ماهیت خود را تغییر دهیم و به خودمان دروغ نمیگوییم، و داستان هایی نمیبافیم که کار هایمان را توجیه کنیم. ما وقتی مرگ به سراغ ما آمد آن را میپذیریم و فرار نمیکنیم.

کلاغ دوم : آیا کلاغی دیدی که با میل خودش به سوی مرگ بره؟ آیا توجه نکردی وقتی احساس خطر میکنه چگونه از انجا دور میشه یا در ارتفاع پرواز میکند که مبادا شکار شود ما هم از مرگ فرار میکنیم ولی میدونیم که مرگ نزدیک است و گذیر از آن محال است به خاطر همین ما مشغول فریب دادن به خودمان نیستیم مثل آدما...

کلاغ اول : اما ما هرگز سعی نکردیم زمین را کنترل کنیم همانند آنها. آیا تا به حال کلاغی را دیده ای که درختان قطع کند تا قصر هایی را بسازد،آنها بیش از آن آنچه نیاز دارند می گیرند و به همین دلیل رنج می برند.

کلاغ دوم : درست است، اما آنها با ما متفاوت هستند، آنها نه تنها با غریزه یشان بلکه با رویایشان زندگی میکنند همچنین ما در جست و جوی غذا پرواز میکنیم ولی آنها فراتر از ما با افکارشان پرواز می کنند آنها دنیا هایی را بوسیله ی تخیلشان ساخته اند و کتاب هایی نوشته اند که پس از مرگشان باقی مانده است. ما چنین قدرتی رو نداریم ما فقط سایه می اندازیم و بعد از پرواز مان هیچ اثری از سفرمان به جا نمیذاریم.

کلاغ اول : تو فکر میکنی که آنها از ما بهترند!؟

کلاغ دوم : نه من چنین چیزی نگفتم، ولی انها با ما متفاوتند. ما آنها را دوست نداریم اما نمیتوانیم این را انکار کنیم که آنها چیز هایی ساختند که ما هرگز تصورش را نمی کردیم و کار هایی کردند که توانایی آن را اصلا نداریمو

کلاغ اول : شاید!! اما هرکاری که انجام دهند ، مرگ همچنان در انتظار آنها خواهد بود و ما شاهد آن خواهیم بود.

کلاغ دوم :این تنها چیزی است که آنها نمیتوانند تغییر دهند، هر چقدر هم تلاش کنند... .


حقیقتی که دو نفر نیز بر سر آن با هم اختالف ندارند مرگ است،

درحالی که ما با مرگ طوری برخورد می کنیم انگار که توهم و خیال است

و توهمی که دو نفر نیز بر سر آن با هم اختالف ندارند جاودانگی است،

در حالی که ما با آن طوری برخورد می کنیم انگار که حقیقت است!



۸
۰
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید
نظرات