نیکو ناصرزاده
نیکو ناصرزاده
خواندن ۲ دقیقه·۱ ماه پیش

نقدی بسیار غیر حرفه ای بر فیلم کیک محبوب من

کیک محبوب من را در حالی تماشا کردم که غذایی ساده پخته بودم که همیشه از درست کردنش واهمه داشتم. میترسیدم خراب شود. این غذا روتین خانه ی مادربزرگم بود و بوی آن برای من یادآور زندگی است. غذایم که تمام شد فقط یک ربع از فیلم گذشته بود. از ذهنم گذشت: انقدر این لحظه غلیظ بود که دل کندن از دنیا و مردن برایم کاری ندارد. زندگی در من ته نشین شده بود و فیلم ادامه داشت...
فیلم تمام شد و من شوکه بودم. شروع به سرچ کردن درباره ی دلیل مرگ فرزاد کردم. نقد های مختلف را خواندم. بعضی ها گفته بودند فیلم بسیار نزدیکی به زندگی بعضی دیگر اصرار بر ابتذال این فیلم داشتند...
با خودم فکر کردم، آیا فیلمساز آشپز رستورانی ست که باید سعی کند غذایش طبق سلیقه ی ما باشد؟!
جای جای این فیلم پر بود از لحظاتی که با تجربه ی زیسته ی من تفاوت داشت، اما آیا مگر دلیل فیلم دیدن و کتاب خواندن همین نیست؟ مگر فیلم در معنای والای خودش قرار نیست عامل تجربه ی جهانی جدید در من باشد؟ آیا مگر قرار نیست دیالکتیکی هرچند کوچک در من ایجاد کند تا فکر کنم و شاید کمی وسیع تر شوم؟

گرچه دوست نداشتم فیلم اینطوری تمام شود اما سوال اصلی اینجاست که مگر قرار بود پایان بندی این فیلم مطابق خواسته و انتظارات من پیش برود؟ نقد هایی که دیدم و خواندم و شنیدم دریچه ای به فیلم نبود. صرفا آشنایی با روحیات منتقد بود.

دروغ چرا، من این فیلم را خیلی دوست داشتم، مرا به فکر فرو برد و برایم شبیه یک تابلوی نقاشی وسعت یافته در زمان بود. من از تابلویی که هنرمند دیگری کشیده انتظار به کار بردن رنگ های دلخواهم را ندارم. اما با شوق به گالری ها خواهم رفت و از دیدن آنچه دریچه ای به چیزی ست که لزوما نمیپسندم در فضایی امن لذت میبرم...


فیلمکیک محبوب مننقد فیلم
من یه تصویرگر فضانورد هستم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید