و در روی زمین کوه های استوار پدید آورد، و در آن منافع فراوانی آفرید و رزق [روزی خواران] را در آن به مدت چهار دوره [بهار، تابستان، پاییز، زمستان] تقدیر کرد [ آن هم] یکسان و به اندازه برای خواهندگان (آیه ۱۰ سوره فصلت).
برای خواهندگان! این یعنی دنیامون سلف سرویسه و همه چیز آماده و مهیاست و کافیه بخوایم تا بدستش بیاریم؟! نمی دونم شایدم...
همیشه بهم گفتن که هر چی می خوای از خدا بخواه تا بهت بده. نذر کن، نماز حاجت بخون و از خدا بخواه تا آرزو و خواسته ات برآورده بشه... ولی این آیه می گه همه چیز مهیاست، منتهی برای هر کی که بخواد...
خیلی وقت پیشا، خیلی چیزا از خدا می خواستم، و خوب، اکثرشون برآورده نمی شد. مهمترینش (که هنوزم بهش نرسیدم) رو بیشتر از ۱۵ سال از خدا خواستم، انواع نذر و نیاز ها رو کردم، دعاها و نمازهای حاجت مختلف رو خوندم، حتی یکی بهم گفت، قربانی کن تا مانع از سر راهت برداشته بشه و منِ ناآگاه، پول دادم تا یکی از موجودات خدا کشته بشه!!! و ....
تا یه روزی که خیلی دلم برای داشتن اون آرزوم دل دل می کرد، با خدا بحث و دعوام شد... ازش شاکی بودم که می بینه چه حالی دارم و کاری برام نمی کنه! باهاش قهر کردم... البته نه قهر قهراااااا...(آخه می دونین رابطه ما دو تا خیلیییی عاشق و معشوقیه... ازینا که واقعی دم به دم قربون صدقه هم می رناااا..... من از داشتن خدایی مثل خدای خودم قند تو دلم آب می شه و خدا هم از داشتن بنده ای مثل من کیف می کنه) بهش گفتم دیگه چیزی ازش نمی خوام.... می دونستم این از من خواستن و از خدا انکار، روی رابطه مون تاثیر بد می ذاره. این شد که تصمیم گرفتم برای اینکه رابطه مون خوب باقی بمونه و چیزی ازش نخوام... خودم تمام تلاشم رو بکنم تا خواسته هام رو برآورده کنم...
احساس می کنم از اون روز به بعد خیلی آروم تر شدم، اگر با تلاش و همت خودم بتونم به خواسته ام برسم که حله دارمش. اگه نه که فعلا از خیرش می گذرم تا وقتی که تواناییش رو پیدا کنم. ( رابطه ام با خدا خیلییی نزدیک تر شده- دارم یه کوچولو عشق بی قید و شرط رو مزه مزه می کنم- و اعتماد به نفس خودم هم بیشتر شده)
امروز با همکارا داشتیم در مورد موضوعی بحث می کردیم... بهشون گفتم « من منتظر کسی نمی مونم که نیازم رو برطرف کنه، اگه عرضه و تواناییش رو داشته باشم، خودم برطرف می کنم. اگه نه که رهاش می کنم». این حرف، حرف خودم بود ولی کلی به فکرم برد.... اونقدر با اطمینان و اعتماد به نفس به زبون آوردم که خودمم تعجب کردم.
تو راه برگشت، ذهنم کلا درگیر این موضوع بود. واقعا دیدم این مدت که از هیچ کس توقع کمک نداشتم و به خودم تکیه کرده بودم، به خیلی چیزایی که می خواستم رسیده بودم. و یکی از مهمترین ها اعتماد به نفس و عزت نفسم بود.
بعد یهو یاد آیه ۱۰ سوره فصلت افتادم که خدا می گه همه جا فراوانیه، ولییی فقط برای کسانی که بخوان... کسانی که واقعا بخواناااا نه ازین خواستنای الکی و زبانی..... اگه کسی واقعا واقعا چیزی رو بخواد، حتما بدستش میاره.... اگه خواستنمون واقعی باشه همه کارهامون نا خودآگاه هم جهت با اون خواسته میشه.
می خوای بدونی خواسته ات واقعیه یا نه؟ دستت رو بذار رو قلبت( اون قلبت که وسط قفسه سینه است رو می گماااا نه قلب فیزیکی سمت چپ بدن) به خواسته ات فکر کن، چه حسی بهش داری؟ اگه از ته ته دلت اون رو می خوایی و ته ته دلت می دونی که بدستش می یاری، حتما حتما به زودی بهش می رسی اگه نه که خواسته ات واقعی نیست. به حرف قلبت گوش کن تا متوجه بشی واقعا واقعا چی می خوای.
باید اعتراف کنم قبلا خواسته هام فقط زبانی و عقلی بودن نه دلی. چون فلانی داشت، منم می خواستم داشته باشم... چون روند طبیعی زندگی افراد عادی، حکم میکرد که اون خواسته رو تو اون دوره زمانی داشته باشم، آرزوش می کردم.... و هیچکدوم خواسته قلبی خودم نبودن... به همین سادگی....
یه نکته دیگه که برام روشن شد این بود: نیکو گلی، خدا همه امکانات لازم رو برات فراهم کرده، توانایی و قدرت و استعداد بهت داده. ازشون استفاده کن و زندگیت رو اونطور که می خوای بساز. همه چیز برای زندگی کردنت مهیاست اونوقت تو تنبلیت میاد زندگی کنی، به خدا می گی بیا به جای من هم زندگی کن!!! والا... مثل این می مونه که تو یه آموزشگاه استخدام بشی... همه امکانات( کلاس درس، شاگردا، کتاب و مارکر و لپ تاپ و ....) هم برات مهیا باشه بعد بری پیش مدیر اموزشگاه بگی، میشه بیاین به جای من تدریس کنین!
خوب اگه قرار بوده همه کارها رو خود خدا انجام بده، چه کاری بود که تو رو خلق کنه؟!! همه چیز آماده ست، فقط باید قدم آخر رو برداری... کافیه بخوای، همت کنی و در جهتش گام برداری و تموم. مال مال خودت میشه.
( این نوشته های نامنسجم، حرف های خودم با خودمه... یه جورایی دارم بلند بلند فکر می کنم. با سطح آگاهی حال حاضرم، به این دیدگاه رسیدم؛ تو آینده که آگاه تر بشم، شاید شواهد بیشتری برای تاییدشون پیدا کنم و شاید هم نقضشون کنم.)
( الان دارم به ماندگاری فکر می کنم. اصلا باید چیزی از آدم به یادگار بمونه؟ شایددر موردش نوشتم...)