چه بخواهیم بنازیم و چه نخواهیم اهمیت بدهیم، ایران کشوری با تاریخ چند هزار ساله و فرهنگی غنی است و ما متولد این جغرافیا هستیم. با این وجود، در دوره معاصر و پس از وقوع انقلاب سال 1357 و به طور خاص شعارهای ضد امپریالیستی و ضد آمریکایی گروههای مشارکتکننده در انقلاب ایران (شامل چپ و اسلامگرا و غیره) و واقعه حمله به سفارت آمریکا، رسانههای غربی و پروپاگاندای آنها با همدستی مخالفان منطقهای ایران از جمله اسرائیل و مرزهای بسته حکومت جمهوری اسلامی موفق به ارائه تصویر متفاوتی از واقعیت مردم و جامعه ایرانی در عصر ارتباطات مدرن شدهاند. همراهی این مسئله با قدرتمندی نظامی و اقتصادی روزافزون آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم و نقش امپراطوری آن در جهان، منجر به روند صعودی تیره شدن روابط این دو کشور و ارائه تصویر منفی، بدوی یا افراطی از ایرانیان شده است. مردم جهان، از آنچه داخل ایران میگذرد، تصوری ندارند. آنها نگاه انسانی خود را از واقعیت زندگی یا مرگ 80 میلیون نفر، از دست دادهاند.
در حال حاضر، مردم ایران در سطوح متفاوت با استبداد دست و پنجه نرم میکنند. رخدادهای شوم اخیر در اقصی نقاط جهان نشان میدهد که گویی هنوز بهترین نظریهای که روابط بین کشورها و دولتهای آنها را در سطح بینالملل توضیح میدهد، واقع گرایی -رئالیسم- است به این معنا که ارزش و عرفی وجود ندارد و هرکه نیروی نظامیش بیش، بامش بیشتر؛ در نتیجه فارغ از سیاستهای داخلی، آنارشی بر روابط خارجی بین دولتها به عنوان بازیگران این زمین حاکم است و سازمانهای بینالمللی، حداقل در شرایط فعلی نقش مامور را در برابر بنیانگذاران و تامینکنندگان خود به جا میآورند. بر هیچکس پوشیده نیست نظم بینالملل و صلح جهانی زیر سایه شوم امپراطوری چون آمریکا که حداقل نیمی از مردم آن، حمایتکننده حزب، رییس جمهور و کابینهای جنگ طلب، مسئولیتناپذیر و سلطه جو بر کشورهای دیگر هستند و بزرگترین ارتش جهان را با بیشترین کارخانه تولید انواع ابزارآلات جنگی و سلاحهای کشتار جمعی (کشوری که شروعکننده بیشترین تعداد جنگ در تاریخ است و صادرکننده سلاح به بیش از 100 کشور جهان است.) نه برای ایران که برای هیچ کشور دیگری برقرار نخواهد بود. جای این امپراطور میتواند به سادگی با چین و روسیه یا هر کشور دیگری جابجا شود و موضوع، اصل وجود نابرابری بین قدرت دولتهای مختلف در جهان است. در این شرایط دولتها چه انتخابهایی برای ناهمسویی با این نیروها و حفظ استقلالشان میتوانند داشته باشند؟در این میان میتوان به سیاستهای افزایش قدرت اقتصادی مانند ژاپن و کشورهای حوزه خلیج «فارس» یا قدرت نظامی مانند روسیه و کره شمالی اشاره کرد.
با اینکه سابقه دخالت آمریکا در ایران، به طول عمر و عمق استعمار و استثمار در نقاط دیگر و فجایعی مانند بردهداری در آفریقا نیست، دخالتهای آن در امور سیاسی و اقتصادی ایران در دوره معاصر غیر قابل انکار و چشمپوشی است. از مهمترین این دخالتها میتوان به کودتا علیه دولت دموکراتیک مصدق در سال 1332 و بازگرداندن شاه به حکومت اشاره کرد. کمی نزدیکتر، حمایت از عراق و حکومت صدام در حمله نظامی به ایران و بهرهبرداری اقتصادی از فروش تجهیزات نظامی به طرفین جنگ و حمایت از صدام در استفاده از سلاح کشتار جمعی علیه شهروندان ایرانی و حملات شیمیایی به مناطق مختلف ایران و افروختن آتش ناامنی در منطقه از دیگر نمونههای سیاستهای خارجی این کشور در برابر دولت جمهوری اسلامی ایران است. سیاستهای تحریم حداکثری که در دوره دولت اوباما شروع شد و البته با توافق هستهای به صورت کوتاهمدت به تعویق درآمد، از جمله اقدامات آمریکا برای مداخله در سیاستهای منطقه و دولت ایران است. مضاف بر این، تعلیق این توافق توسط دولت ترامپ و بازگشت به سیاست فشار حداکثری با اعلام جنگ اقتصادی و اعمال انواع تحریمهای اقتصادی، سیاسی، نمادین و البته ناپذیرفتی مانند قرار دادن نیروی رسمی و نظامی یک کشور در لیست سازمانهای تروریستی از اقدامات متاخر این کشور است.
در دنیایی متقاطع، ایرانیان تحت ظلم و سرکوب و اقتدارگرایی حکومت مرکزی، سیاستهای اقتصادی دولت و نیروهای حامی از جمله سپاه پاسداران و نیز محدودیتهای اجتماعی و سیاسی روزافزون قرار دارند. در شرایط فعلی، مردم به صورت مداوم گریبانگیر مشکلاتی چون ممکن نبودن برگزاری انتخابات آزاد، فساد اقتصادی و اداری سیستماتیک در کلیه ارکان نظام، سرکوب اقشار مختلف جامعه و حذف اقلیتهای جنسی و دینی و قومی و غیره، نبود آزادی بیان و عقیده و سایر آزادیهای اجتماعی و در یک کلام ستم و تبعیض چندوجهی و روند افزایشی نابرابری در تمام سطوح جامعه، هستند. سرکوب کامل تمامی جنبشها، مطالبات، تجمعات و اعتراضات در دهههای اخیر نفس جامعه مدنی را بریده است و آنها که ماندند و میجنگند، قطعا سرایندگان واقعی زندگی، امید و شادی و صلح هستند.
وضعیت پیچیدهای است و موضع نگرفتن و انفعال معنایی ندارد. ایستادن پای اصولی چون لزوم برقراری امنیت و صلح پایدار همهجانبه برای مردم ایران و سایر کشورهای منطقه بدون دخالت نیروهای خارجی، تلاش برای بسط عدالت بین اقشار و طبقات مختلف و نیز ضرورت وجود آزادیهای اجتماعی که از پیشنیازهای توسعه و برابری است و اتخاذ جایگاه محکمی در برابر ظالمان زمان، سختتر از هر دورهای به نظر میآید. به سبک پیشینیان عدالتجو و آزادیخواه، با تمرین بردباری و همدلی، ضمن محکوم دانستن اقدام تروریستی دولت جنگطلب کشور آمریکا در ترور شخصیت عالیرتبه نظامی ایران در خارج از میدان جنگ و در فرودگاه بینالمللی بغداد، از یاد نمیبریم که هدف اولیه جنگ و درگیری نظامی، نه از بین بردن ظلم، که نابودی زندگیهای بسیاری است، چه مردم ایران و چه سربازان ارتش آمریکا یا هر طرف دیگر. در وضعیت بیقانونی حاکم بر روابط بینالملل، تلاش کنیم بر حفظ موضع خودمان، بر فریاد زدن و «نوشتن» از امید و برابری و آزادی و به اشتراک گذاشتن راهکارهای مقابله با ظلم و بیعدالتی، تلاش کنیم بر آگاهیبخشی، وحدتبخشی و سازماندهی (به جای جدایی و تفرقهافکنی که هموارکننده راه سرکوب و سلطه است) علیه هر نوع مداخله خارجی در امور جوامع دیگر ( و قطعا علیه سرکوب داخلی) و با تمام توانمان به جنگ و تحریم نه بگوییم. جنگ چهره انسانی ندارد. از زندگی بنویسیم.