برای تهیه غذای روزانهشان، مجبور بودند شال و کلاه کنند و بروند هتلِ شهرشان. آنجا، غرور و عزت نفسشان را زیر پا بگذارند، دست دراز کنند برای لقمهای نان، برای اندک پول یا برای گوشه چشمی. روزها با همین وضع میگذشت. یارانه چهل و پنجهزار تومانی، مگر چقدر کفاف میداد؟ توی خانههای کوچک و خاکیشان فقط غم بود و غصهی نداری، بیماری، غصهی دختری که جهیزیه نداشت، پسری که کار نداشت و… اما با یک اتفاق، با یک فکر بکر و خلاق این روزها ورق زندگیشان برگشته. حالا نه تنها دستشان مقابل کسی دراز نیست، بلکه با حصیر بافی دیگر نیازی به یارانه ندارند و همهی اینها را مدیون حمایت و پشتیبانی زنی هستند از دیار مهربانی، زنی که میتوانست بی توجه به وضعشان زندگی خود را پیش ببرد اما این کار را نکرد. کسی که عزت نفس را به این جماعت مهربان برگرداند و یک راه آبرومندانه برای کسب درآمد به آنها هدیه داد. خانم قلندری، برایمان از روزهایی میگوید که غرفهی «صنایع حصیری داز» متولد شد.
کارمند بود، یک بانوی تحصیل کرده و موفق، اهل شهرستان بم. اما سالها بود در قلع گنج زندگی میکرد. در همین شهر هم کارمند بود و مادر دو فرزند. تا اینکه هتلِ شهر افتتاح شد و او هم به عنوان مدیر داخلی هتل مشغول کار شد. خانم قلندری درباره روزهای ابتدایی کارش میگوید:
تا اینجای قصه اکرم خانم، همه چیز عادی و معمولی است. اما وقتی چند روز از افتتاح هتلی که او در آن مشغول بود می گذرد، قطار مردم نیازمند صف میکشند جلوی هتل؛ هر کدام با خواستهای، با نیاز رفع نشدهای، با چشمهای خیس و ترس خوردهی پر امید. اکرم خانم میگوید:
اما پیدا کردن یک کار، یک شغل، یک منبع درآمد برای آن جمعیت کار آسانی نبود، اما اگر خدا بخواهد فردی را وسیله خیر کند و گره از مشکل بندهای باز کند، به هر طریق این کار را انجام می دهد.
برای من یک تولک حصیری کادو آورد
یک روز، درست زمانی که فکرِ اکرم خانم مشغولِ مردم محتاج بود، یکی از زنان روستایی با یک تولک حصیری به هتل آمد، تولک یک هدیه بود برای اکرم خانم: «یکی از خانمهایی که قبلا کمک ناچیزی از من دریافت کرده بود برای قدردانی یه تولک برام کادو آورد…و همون لحظه یه جرقه در ذهنم زده شد که این همون چیزی بود که دنبالش بودم. و همون لحظه ازش خواهش کردم که ده تا دیگه برام بیاره که ازش بخرم.. یک هفته بعد ده تا تولک برام آورد و منم گذاشتم روی میز داخل لابی هتل و نوشتم «فروشی» و به لطف خدای مهربان در کمتر از یک هفته فروش رفتن و این پول رو بهش دادم و دوباره تولک سفارش دادم …» این ابتدای کار بود، و من وقتی اکرم خانم از فروش ده تولک میگفت به برق چشمانِ زن حصیربافی فکر میکردم که اولین بار مزدِ کار دستش را دریافت کرده بود.
لابی هتل منبع خیر شد و خانمِ قلندری با حمایت بیدریغ خود در روستاییان انگیزه ایجاد کرد، انگیزه بافتن و خلقِ حصیر. «همین سفارشات اندک به جایی رسید که ۱۵ خانوار یک روستا در کمتر از شش ماه تولید کننده شدن. و کمتر از دو سال تمام دهستانهای رمشک با دسترسی به داز، که نوعی درختچه وحشی خرماست شروع به تولید صنایع دستی کردن. در این مدت من برای هر چه با کیفیتتر شدن کارها یک کارگاه زدم و چند حصیر باف خبره از بلوچستان برای آموزش آوردم و بعد از آموزش به مرحله بهبافی رسیدیم که خدا رو شکر خیلی زود از مرحله بهبافی رد شدیم و همه مهارت حصیر بافی گرفتن. الان که ۴ سال از شروع اولیه ما میگذره حدود ۲۰۰نفر تولید کننده داریم و حصیر رمشک از هیچ به همه جا رسیده. امروز ما در حصیر بافی در استان کرمان پیشرو هستیم و خدا رو شکر حصیرهامون رو به چند کشور هم صادر کردیم که خیلی خوب بود. در اکثر نمایشگاههای صنایع دستی کشور هم شرکت میکنیم»
حصیربافی و سوزن دوزی حالا کارِ مردمان روستاست. آنها با هر گره به جان حصیر، گرهای از مشکلات زندگیشان باز میکنند، و تکهای از خانهشان را میسازند. کارآفرینی خانم قلندری باعث شده مردمی که تا چند سال پیش جز یارانه دریافتی دیگری نداشتند، ماهیانه ششصد تا دو میلیون درآمد داشته باشند. خانم قلندری، در این باره میگوید:
این روزها، حصیربافانِ قلعه گنج بیشتر از هروقتی به حمایت نیاز دارند. از طرفی خریدن و داشتنِ محصولاتِ دست در خانه میتواند حس خوبی به همهمان منتقل کند. خانم قلندری، در «باسلام» غرفهای به نام«صنایع حصیری داز» ساخته است و حصیرهای زیبای اهالی را در آن به نمایش گذاشته. بدون شک من و شما میتوانیم با خرید از آنها، در رونق بخشیدن به کسب و کارشان نقشِ موثری داشته باشیم. شما میتوانید با عضویت در سایت «باسلام» یک لینک دعوت هدیه بگیرید و لینک دعوت اختصاصی خود را برای دوستان و آشنایانتان بفرستید. با این روش هم خودتان و هم دوستانتان میتوانید با تخفیف از غرفه صنایع حصیری داز خرید کنید. با خرید شما، چراغ خانهای روشن خواهد شد و سفرهای خوش آب و رنگتر.