
در شبهایی که فوتبال دیگر فقط یک بازی نیست، بلکه قصهایست از عشق، اشک، افتخار و خاطره، روبرتو باجو دوباره در مرکز داستان ایستاده.
نه با آن موهای دماسبی افسانهای و شماره ۱۰، نه با دریبلهای جادویی،بلکه اینبار با جامی در دست، لبخندی بر لب و قلبی پُر از خاطره، آمده تا پلی باشد میان دو تیم، دو نسل، دو رؤیا: میلان، تیمی که با آن قهرمان سری آ شد. بولونیا، تیمی که با آن دوباره متولد شد.
و امروز، او کاپ قهرمانی را به رم آورده؛نه فقط یک جام، بلکه بخشی از روح فوتبال ایتالیاست که این بار نه با پاهایش، که با دستانش حمل می شود. حضور او یادآور این است که فوتبال فقط صدای سوت و عدد و نتیجه نیست. فوتبال همان لحظهایست که دوربینها از بازیکنان جدا میشوند و روی چهرهی مردی متمرکز میمانند که برای هر دو تیم قلبش را گذاشت، و حالا آمده تا بار دیگر، این دلها را به هم پیوند دهد.
چون باجو فقط اسطورهی میلان و بولونیا نیست. او محبوب تمام ایتالیاست. از شمال تا جنوب، از کودکانی که هنوز شماره ۱۰ را به احترام او میپوشند تا پیرمردهایی که در چهرهاش رد خاطرهها را میجویند. او میراث مشترک نسلیست که هنوز هم باور دارد فوتبال میتواند شاعرانه باشد.
اما دلِ باجو فردا شب با کدام تیم خواهد بود؟ با میلانِ پرافتخار که طعم قهرمانی را با او چشید، یا با بولونیای پرشور که دوباره او را به زندگی برگرداند؟
شاید خودش هم نداند، یا نخواهد بداند. شاید دلش، مثل همیشه، فقط برای زیبایی بازی بتپد. برای لحظهای ناب، یک لمس، یک حرکت ساده که فوتبال را دوباره معنا کند.
حالا که موهایش خاکستری شده و دماسبیاش نشانی از گذر سالهاست، با لبخندی آرام جام را در دست گرفته؛ اما در چشمهایش، همان آتش قدیمی روشن است. شاید باجو بیش از آنکه طرف یک تیم باشد، طرف رؤیاست. و رؤیاها تیم ندارند.