خب حقیقتا من زیاد فرصت تجارب تکراری و بد رو ندارم و هرگز نمی خوام نه به خودم آسیب برسونم نه به دیگران. یک سری حقیقتها رو باید پذیرفت که ادمها لزوما و مطمئنا اون جوری که تو فکر می کنی نیستند. برای همین ترجیح میدی به جای این که مرتب تجارب تکراری رو جلوی چشمت ببینی و رفتارها و اموری که چیز خوبی بهت اضافه نمی کنه، گوشه ای بنشینی و بیشتر فکر کنی و کمتر قاتی آدمها و یا هرکسی بشی...
نهایتا از دور رصد می کنی و می بینی چه قدر می تونی در میان اون جمع یا گروه یا با دیگری باشی...!!
بنابراین تصمیم می گیری یا اینکه بدنت ، فیزیولوژیت، افکارت ، روحت تصمیم می گیره کنش و واکنشهاشو تغییر بده و بیشتر به خودش و دغدغه هاش فکر کنه نه دیگران...چون واقعا اونها اون چیزی که فکر می کنی و حسی که تو بهشون داری رو به تو ندارند ، به خاطر اینکه تعاریف اونها با زاویه دید و تربیت و قالب تو متفاوته... به عنوان مثال شاید از نظر یکی عشق یعنی یک احوالپرسی در طول روز و شب ، در نظر دیگری یعنی سینه چاک لحظات و دم به دم معشوق یا گاهی رفتاری امیخته و برگرفته از دو سو اما متعادل تر ...این به محیط تربیتی و فرهنگی و حتی اقلیم و نگرش تو برمی گرده...
این یک حقیقته که هیچکس شبیه تو نیست و یا مایل نیست خودشو به سطح تو برسونه تا بتونه بهتر ارتباط بگیره. همه دوست دارند اون جوری که خودشون می خوان باشند.
فرقی هم نمی کنه جایگاهشون چی باشه یا در کجای زندگی تو هستند.اصولا چشم می پوشند به مرتبه ای که تو برای اونها درون نگاه و اندیشه یا قلب و زندگیت، درنظر گرفتی...!!!
اولویت خودشونند حتی اگر بخوان برای به کرسی نشوندن افکار و نگاههاشون و حتی رفتارهاشون تو رو از دست بدند یا حذف کنند...
می دونیم مفهوم عشق و محبت کلا عوض و کاملا ماشینی شده و هرگز به معیارهای واقعی خودش نزدیک نیست...
فرمول عشق در طول تاریخ عوض نشده ، شاید نحوه ارایه اش تغییر کرده باشه اما اصل ماجراش همون عشقه.محبت و مهربانی هم از این قاعده مستثنا نیست...!!!
اما با تاسف این روزها همه بزرگتر از حقیقت یا بهتره بگم دهانشون فضل می فروشند و واسه خودشون تعاریف احمقانه ی صد تا یک غاز میدند و اسمشو می گذارند کلاس، فرهنگ، مدرنیته، آگاهی، دانش و...و جدیدا هم طبق فرمایش عده بسیار زیادی: ما دهه شصتی ها این جور ما دهه شصتی ها اون جورررر؟!
و بعد هم طبق تعریف خودشون گند می زنند به کل قانون طبیعت و همه آدمها رو نسبت به هم بدبین و بی اعتماد می کنند..!!
از نظر من این جور آدمها رو باید به صلابه ی فکری و نگرشی کشید یا گذاشت در انزوای تفکرات جاهلانه و احمقانه اشون در تنهایی بپوسند و هیچکس بهشون نظر نکنه و به درخواست و خواسته های خودخواهانه اشون ، متحدانه این قدر بی توجهی بشه تا یاد بگیرند حق ندارند دیگران رو به سخره ی تعاریف پر از سفسطه اشون صرفا به جهت نداشتن الگوی رفتاری و تربیتی درست و نادانی در خصوص آنچه جنبه مهربانانه و انسان دوستانه یا عشق یا هر چیز دیگه ای که می تونه جامعه رو به هم پیوند بده ، آمیخته با خودخواهی و غرور و خودپسندی و گاهی خودشیفتگی خودشون بگیرند و اونها رو این همه ناامید و نگران و بی اعتماد به جامعه نکنند و جامعه رو به سمت انحطاط و سقوط اخلاقی بیش از پیش نکشونند..!!!
یادمون باشه یک چیزهایی دیگه دست حکومتها نیست، دست خودمون و تربیت و اون میزان سرشت انسانیت ذاتی و فرهنگ فکریمونه ...
قطعا لختی تفکر، چیزی از ما کم نمی کنه...!!!!
#پژواک
چهارشنبه ۳۰ آبان ماه ۱۴۰۳