از نوشتنی ها بگویم،
یا از خواندنی ها بنویسم،
فرقی ندارد به هر حال کلمات جاری میشوند؛ چه از زبان، چه از دستها!
دستها...
این زیباهای پیچیده
همین های دردسر ساز
همین های حلال مشکلات
همین هایی که این روزها از شدت کار شکل و شمایل عجیبی به خود گرفته اند؛ کمی چروکیده، کمی زخمی، کمی خسته، ولی هنوز مشتاق کار!
همین هایی که روزی محبت را گاها روی کاغذ، گاها روی صفحه پر نور مستطیل کوچکم جاری کردند و روزی تنفر را
و منی که از بیان هیچکدامشان پشیمان نیستم.
یک سال است که فرصتم برای بیان کردن بیشتر شده است.
سالی که در آن محبت هایم را، نفرت هایم را، خوشحالی هایم را، ناراحتی هایم را با قلبم گفتم و با دستانم نوشتم.
همه شان واقعی بودند. فریاد زدم. صدایم را در عرض صدم ثانیه به گوششان رساندم. به گوش همان هایی که باید میشنیدند.
یک سال است که فرصتم برای خواندن بیانات دیگران بیشتر شده است.
البته که همیشه بیانات دیگران مرا خوشحال نمیکند ولی اینکه توانسته ام آنها را بخوانم و آدمهای دورم را بیشتر و بهتر بشناسم خوشحالم میکند.
سالی که در آن دیگران هم در عرض صدم ثانیه به گوشم خیلی چیزها رساندند!
ابزارتان را به دست بگیرید و از بیان کردن نترسید.
همه چیز برای گفتن و نوشتن فراهم است، اندکی جرئت را با خودتان همراه کنید و بیان کنید.
برای خودتان بگویید.
برای آنها بگویید.
همین گفتنها برایتان پله ای میشود بسوی بهتر شدن، بسوی آگاهتر شدن و آگاهتر کردن.
کلیشه ها دیگر بس است!
تا کی ساکت بمانیم؟
تا کی از خودمان بودن بترسیم؟
من با همینی که در دست دارم مینویسم و میگویم و ثبت میکنم؛
لحظه ها را، دوست داشتن ها را، ترس ها را، تغییر ها را و صدها های دیگر را.
من با همینی که در دست دارم در روزهایی که زندگی اجازه زندگی کردن نمیدهد، زندگی را زندگی میکنم.
دیگر ترسی ندارم. با جیک و پوک این محیط آشنا شده ام.
من او را میدانم و او من را. علایق، سلایق، گذشته، آینده!
میبینم زیبایی های دور دست را
یاد میگیرم زبان ها را
میخوانم کتابها را
میشناسم جدید ها را
آدم های جدید
عقاید جدید
فرهنگ های جدید
میپذیرم و نمیپذیرم، تصمیم من است.
به هر حال تا وقتی که فرصت هست برای آشنایی با جدیدها، باید آشنا شد، باید تغییرها را وارد زندگی کرد.
تغییرهایی از جنس سلامت، از جنس مطالعه، از جنس فراهم کردن بستری برای مطالعه دیگران، از جنس ساختن دفتر خاطرات صوتی با صدای خودم و خودشان.
من مخاطب یافته ام.
من کسانی که از جنس من فکر میکنند را یافته ام.
کیلومترها دورترند ولی همانقدر نزدیکند.
مهم نیست که زبانشان چیست، دینشان چیست، رنگ پوستشان چیست؛ آنها انسانهایی از جنس من هستند و همین بس است!
میگویند سالم نیست،
این رفتار سالم نیست،
این سبک سالم نیست،
برای من نوزده ساله سالمترین است!
من نوشتن را یاد گرفتم!
من ثبت کردن را یاد گرفتم!
من آشنا شدن را یاد گرفتم!
من عقایدم یافتم!
من خودم را یافتم...!
و حالا در گوشه کوچکم با خودم و با ابزار کوچک ولی بزرگم این روزها را سپری میکنم به امید بهترها.
#روایتگرباش