نیلوفرثانی
نیلوفرثانی
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

آب شدگی


این احوال آدمیْ غریب

این سر برآورده از شولای ِسوختنیْ مدام

این ذره‌ذره آب‌شدگی

این تا ابدْ در اندوهْ مذاب

دست نمی‌ساید به ابرهای بارانی

جز به بارشِ هق‌هقِ تنهایی

به وسعت آشفتگی

به قدِ روحِ دردکشیده‌ی آدمی


نمی‌خواند مرغ جانش

نوایِ همنوایی

و نمی‌تازد به هرتاریکْ روزن

سرود روشنایی


زمستانی سخت در راه‌ست

و جز گُرگُر قلبی سوخته

به آتش نشسته

هیچ دستی

هیچ امید گرمی

بالاپوش فرسودگی‌هایم

از این سرمای سوزان نیست

وهیچ رنگی

بجز رنگِ سیاه و سپیدِ روزهای خستگی

برجای نیست


در ساحت ایوان شعر

هنوز بدنبالِ یک واژه سرگردانم

هیچ اسمی

هیچ ردی

از تبار دلیری عشق

از رهاییِ بندهای این سرزمین دل‌سوخته

پیدا نیست

غریب‌ست احوال آدمی

دردست غربتِ آفت‌زده از

نیشِ تسلیم

تارست آسمانی که با

مرگ هر پرنده

سقفش کوتاه‌تر

ماه‌ش تکیده‌تر

می‌شود..

نیلوفرثانی

شعرهای نیلوفرثانیاحوال غریبشعر بلند
شعرهاونوشته های نیلوفرثانی مجموعه شعر:بي واسطه دوستت دارم/@niloofarsanipoem
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید