چه امکانی از قضاوتِ عشق
سرسپردهیِ راهِ چشم های تو
هزارپای ِدل میشود
به جستجویِ وجب به وجب
به خزیدنِ در اعماق
به آن سوی آشوب
به پریشانی مدام
درنظارتِ مطلقِ وهم
باتو تا تمام ِ بلندی ها
آمده ام
با تو تا سپیدارِ نگاه
و قدرت بالهایم
به اندازه ی گرمی آغوش توست
من در مناظرهی بی رقیب ِچشم هایت
به سوگِ خود نشسته ام
و به سرُورِ تو
حالا یادت باشد
کمی از حواسم کم شوی
کاغذی رها در بادم
بادبادکی نخ بریده
جامانده از رسیدن ها ...
نیلوفرثانی