انتخاب آسان نیست
وقتی از بال ،پرنده میچکد
از پرنده ،قفس
و از قفس
لکه های خون و عصیان
وتو میخواهی من
باز به آسمان گوش کنم؟
وتو می خواهی من
نبض جهان را
به سمت عشق کوک کنم؟
هرکجا ردی از من بود
بوی جنون پراکنده میشد
وموج های مرجانی
به لاشه ی ِنهنگ های عاشق
گل می پاشید
و دامنم بی جهت تورا
به رویای هزار باغ معلق
دعوت میکرد
هرکجا تو بودی
پروانه به دشت منتشر میشد
و آتش تنهایی
درمن فزونی می یافت
و ابر به زمین
اندوه ِخاطره می بارید
هرکجا تو بودی
بنفش ، تکه های ماه بود
بررویای رنگ پریده ی فرصت
و دیگر فرصت نبود
و دست های من که تا همیشه
بوی نداشتن میداد
و نداشتن همیشه
غریب تراز هر خاتمهای بود ..
نیلوفرثانی