"پاپ" فیلمی ست در سه اپیزود که راوی آدم های ِعاشق و حسرت کشیده است ... آدمهایی که عشق، برای شان مهمتر از هرچیزی ست .. و حسرت ها تمام زندگی شان را پر کرده است ...
بوشهر یکی ازشهرهای جنوب، مکان درهم تنیده شده ی این اتفاقات است که یک سر تمام ماجراها به آنجا ومردمش و فرهنگش برمی گردد...به دردهایشان، به شکل و نوع زندگی شان، موسیقی شان... به ویژه در اپیزود دوم که با تفکربومی اهالی آنجا درباره ی رنگ پوست،وحسرت ِبرابری ِنژادی شان آشنا می شویم ...که آنان خودرا با سیاهپوستان ِجهان ،تبعیض ها و مظلومیت هایشان در یک گروه می دانند و آرزو دارند که "بعد از کاخ سفید کلید واتیکان را هم در دست سیاهان بگذارند تا بالاخره تاریخ، بدهیاش را به سیاهها پس بدهد.»*
پاپ میخواهد رنج ِعشق و قدرت دلدادگی را نشان دهد هرچند دراین روند لکنت هایی دارد اما می تواند تصویرسازی ِقابل قبولی را ارائه دهد ..ازجمله منطق حذف ِطرف مقابل تمام رابطه ها ، اگرچه آنرا از فردیت وهویت های مشخص برای روایت داستانی تعمیم پذیر ، جدا می کند، اما اجازه ی باوری قوی را با رویت هردو دوسوی رابطه، به تماشاگر نداده وبه تلاش های مقدس آنها، شکلی یک طرفه و هدر شده می دهد.شاید حسرت ِموجود دراین وقایع، هسته ی مورد نظر برای نویسنده وکارگردان ست .
بازی بازیگران بومی بسیار روان، بخوبی در بافت داستان نشسته است، پیوند رویدادها که ربط دهی را در طول زمان، حفظ می کند و جذابیتی که ببینده را باخود همراه می سازد از نکات درخشش فیلم ست ..
پاپ، شاید قادر نباشد به عنوان فیلمی کامل، بی نقص و همه پسند مطرح باشد اما در گروه فیلمهای هنر وتجربه، لحظات خوبی را برای علاقمندان فراهم می کند.
نیلوفرثانی
25خرداد97
*: دیالوگی از فیلم