ویرگول
ورودثبت نام
نیلوفرثانی
نیلوفرثانی
خواندن ۵ دقیقه·۱ ماه پیش

یادداشتی درباره نمایش تاری - محمد برهمنی

نمایش تاری تماشاخانه ایرانشهر تیر 1403
نمایش تاری تماشاخانه ایرانشهر تیر 1403

یاداشتی درباره نمایش تاری / محمد_برهمنی
منتشر در روزنامه سازندگی چهارشنبه 20 تیر 1403
نیلوفر ثانی
عضو کانون منتقدان تئاتر ایران

"بر آستانه‎ی مرگ"
محمد برهمنی که در کارنامه هنری خود چند اثر شاخص دارد، اینروزها نمایشی جدید را در سالن استاد سمندریان تماشاخانه ایرانشهر بر صحنه آورده به نام تاری، که همچون دو نمایش پر استقبال و مورد تحسینش از سوی تماشاگران، "زندگی در تئاتر" و "سیزیف"، دو بازیگر اصلی دارد.
در خلاصه اثر آمده که مرد و زنی، اربابان و تنها ساکنان عمارتی بزرگند که در حال ویرانی‎ست. این خلاصه و در طول نمایش، مهمترین و بزرگترین نشانه و مفهومی که مورد نظر قرار می‌گیرد و تلاش می‌کند بر همان خط پیش برود، "مرگ" است. هر چند محوریت متن برشرایط زیستی زن و مردی استوار شده اما قابل تعمیم به هر وضعیت و یا ارگانیسم در حال فروپاشی و در آستانه مرگ است. مانند موجودی زنده و ایزوله که هر چند از محیط بیرون مورد تهدید است اما از این هراس و قطع ارتباط، خود نیز درحال اضمحلال است، همچون لاشه‌هایی در حال فساد در انبوهی از مگسان؛ و همانطور که با قدرت حیات خود، مسئله زندگی را طرح و به پرسش می‌گیرد، همزمان مرگ را نیز به میدان احضار می‌کند. اینگونه، چگونه زیستن، چگونه مردن را رقم می‌زند.
زن و مردی که صاحبان قصرند، در عمارت متروک خود، تنها مانده‌اند؛ خدمتکاران و سایر خدمه آنجا را ترک کرده‌اند و حالا آنان در محاصره مگس‌ها، حتی می‌ترسند پایشان را از عمارت بیرون بگذارند چرا که مورد هجوم آنها قرار می‌گیرند، آندو حتی نمی‌توانند در را برای پیامی و یا خبری که مدت‌ها منتظرش بودند، باز کرده و یا از آنجا فرار کنند.
همه چیز در آستانه مرگ است و عنقریب است که تسلیم آن شوند. از شکستن جام‌ها و راه رفتن بر خرده شیشه‌ها و زوال بینایی و بدن‌ها، تا سازه‌ای بزرگ و سه ضلعی، محاط شده با دیوارهای توری، که حد این آستانه با جهان بیرون را مرزبندی می‌کند. با اینحال برای تداوم حیات و زندگی، به ترفندی از بازی کردن رو می‌آورند و گذشته طلایی خود را با طرح نقش‌های‌ ارباب و خدمتکار، که بین آندو جابجا می‌شود، تداعی‌ می‌کنند.
برهمنی به عنوان کاراکتر سوم و ناظر، در ابتدا و میانه‌ی نمایش بر صحنه حاضر می‌شود و در جایگاه خدایگانی تقدیر را رقم می‌زند؛ او همان قدرت مسلط است که با فرمانی دیوارهای سازه دکور باز شده و مرگ به داخل وارد می‌شود و با پیش آوردن ابزار قدرت و کنترل (اسلحه) و تحویلش به زن و مرد و ترتیب دوئل، رهایی را با تن دادن به مرگ اعلام می‌کند. رقابت برای بقا، موجودات را حتی به آستانه کشتن عشق و تن رسانده و چگونه مردن را تعیین می‌کند.
متن در کانسپتی از ویرانی و تنهایی و فروپاشی با تکیه بر فضایی سورئال در دو وضعیت مبهم و تار از امر واقعی و نمادین، در حال رفت و آمد است و چنان ترسیم می‌شود که وانمودی و استعاری است. و مفاهیمی را پیش می‌کشد که در اجرا و فرم انتخابی، تکمیل می‌شود؛ مانند حرکات بدن و فیزیکالی که بازیگران در بخش‌هایی از نمایش اجرا می‌کنند و اشاره روشنی به بدن و تنی دارند که ارتباط مستقیم با امرسیاسی داشته و حیات و مرگ در قلمرو آن است. بازی در بازی دو کاراکتر، بُعدی روان_تن را به نمایش می‌گذارد. روان هر چقدر در تلاش برای گذر از این وضعیت بحرانی‌ست و مکانسیم‌های خود را بکار می‌بندد با این‌حال تن طغیانگر است، بر شیشه‌های شکسته قدم می‌گذارد و جسورانه در برابرش قرار می‌گیرد. در نهایت زن و مرد می‌میرند و همه چیز تحت سلطه ناظر به نیستی می‌رسد.
محمد برهمنی با نگاهی به سوژه‌های برساخته متن تاری را در این راستا به فرم اجرایی رسانده که مفاهیم اشاره شده از "وضعیت بحرانی" قابل انتقال باشد. وضعیتی که نقطه تغییری دوگانه است. از طراحی دکور و سازه‌ای متحرک که در طول اجرا جابجا می‌شود و صحنه‌ای پر از شیشه‌های شکسته و طراحی حرکات و بدن بازیگران در این شرایط پرمخاطره، تا ترسیم فضایی سورئال و اکسپرسیونیستی که قابل تسری به شرایطی مشابه است.
بدن‌های گیر افتاده، قدرت‌مدارانی در گذشته که حال در برابر مرگ بی‌دفاعند و دامنه فروپاشی که بی‌محابا همه چیز را در بر می‌گیرد.

با وجود اجرایی حرفه‌ای و فکر شده، بازیگرانی مسلط، به ویژه مهشید خدادادی که از پس نقش سنگین خود بخوبی برآمده، حرکات بدن و تنی که میزانسنی آئینی و ژستیک را قوت می‌بخشد، و تعاملی که برهمنی در شمایل کاراکتری ناظر با تماشاگران برقرار می‌کند، همچنان و مانند بسیاری از اجراهای حاضر، متن پختگی لازم را ندارد و هر چند نشانه‌هایی ارائه می‌دهد اما در ایجاد لایه‌های زیرین و زیرمتنی ضعف دارد. به ویژه در اشارات سیاسی و اجتماعی چنان درگیر دوگانگی و ابهام است که صدای انتقادی رسایی به گوش نمی‌رسد. البته اگر فرض را بر این بگذاریم که آنچه برهمنی در اثر خود ارائه داده در ظرفیت متن بوده باشد. بنابراین فرم و اجرا از متن جلوتر است و آنچه از آن قابل دریافت است، وضعیتی‌ست آستانه‌ای و قابل تفسیر که می‌تواند به هر دو سوی مرگ و زندگی، متمایل شود اما در این‌جا و البته همسو با وضعیت جامعه فعلی، مرگ و انهدام سوژه‌های برساخته، پیروز نبرد است.
" تاری" که در عنوان، ابهام و اضمحلال را نیز اشاره می‌کند، با وجود گروهی حرفه‌ای و باسابقه، می‌توانست جسورانه‌تر به میدان بیاید. بازنویسی و تغییراتی در متن، عمق بیشتری به آن داده و در تکامل اجرایی، ترسیم روشنی از وضعیتی باشد که حبس و خفقان و هراس و سلطه، می‌تواند همواره آستانه‌سازی مرگ و فروپاشی را ایجاد کند.
با اینحال به نظر می‌رسد نوعی اغوای تماشاگر با آن بخش که بازی در بازی و تغییر لحن و حرکات کاراکترها را دارد و بیش از دو سوم زمان نمایش را در برمی‌گیرد، بیش از موارد دیگر مورد توجه قرار گرفته و تاکید شده است.
با تمام آنچه اشاره شد، اجرای "تاری" قابلیت تفسیر و اندیشه‌ورزی را دارد و گفتمانی را برای علاقمندان به تئاتر و تفکر مهیا می‌کند.

محمد برهمنیسیاسی اجتماعینمایش تارینقد تئاترنیلوفرثانی
شعرهاونوشته های نیلوفرثانی مجموعه شعر:بي واسطه دوستت دارم/@niloofarsanipoem
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید