تراوشات ذهنی یک بیکار
تراوشات ذهنی یک بیکار
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

تقدیم به...

تقدیم به اونایی که دلم برای خاطرات زیباشون تنگ میشه:
این پست رو واسه اونایی مینویسم که تو این ۱۲ سال به اضافه ی چندسال مهدکودک و پیش دبستانی بخشی از زندگی منو تشکیل دادن و خیلی هاشون تا آخر عمر از یادم نمیرن...
البته کتاب ها و فیلم هایی که همیشه دوست داشتم بهشون بگم ببینند ولی فرصتش پیش نیومده رو هم در آخر برای هرکس گذاشتم.


خب به نام خدا?
سعیده?‍♀️
منو سعیده تقریبا از موقعی که به سیب زمینی میگفتیم دیب دمینی همو میشناسیم. دیدین میگن بین عشق و تنفر یه مرز باریکه دقیقا رابطه ی منو سعیده رو گفتن. ما از مهدکودک همو میشناختیم و تا کلاس ششم از هم متنفر بودیم البته اون بیشتر?
تا اینکه متوسطه ی اول با هم دوست شدیم و بعدش شد رفیقم و بعدش شد بهترین رفیقم و الانم که sisi جانم شده?
سعیده همیشه میخواستم بهت بگم اگه دوباره بخوام برگردم تو جزء اتفاقایی که دلم میخواد تکرار شی.
تا دوباره تو صفحه ی اول خیلی سبز علوم نهمم برام یادگاری بنویسی تا دوباره به ف بگیم کپلک. تا دوباره به حرکات و خط جعفری بخندیم و تو اتفاقاتی که سر کلاسش میفتاد رو پشت تست های ادبیات من بنویسی?
تا دوباره ته کلاس حسن بیضی آدامس بجویم و بیخیال دنیا باشیم.
تا بدبخت ترین خوشبخت های دنیا تو افشارنژاد باشیم?
برات کتاب نمینویسم چون میدونم الان اینقدر سرت با کتابای خودت شلوغه که وقت نمیکنی بخونیش. فقط همون تئوری انتخاب رو بخون?
فیلم هم که میدونم خاطرات یک خون آشام رو دیدی بهت توصیه میکنم فصل های بعدش رو هم ببینی چون خیلی خفنه?

نسترن?‍♀️
نسی با اینکه فقط سه ساله که منو میشناسه اما اندازه ی یه عمر از من چیزی میدونه.
داستان منو نسترن از یه جلسه غیبتی شروع میشه که تو کلاس های آمادگی برای ورودی های جدید دبیرستان گذاشته بودن داشتم.
وقتی یه دوشنبه غایب شدم و جزوه زیست بهم نرسیده بود منتظر بودم یکی بیاد باهم بریم پایین چون من هیچکی رو نمیشناختم و تازه وارد مدرسه شده بودم. اما نسترن چون متوسطه ی اولش رو هم همونجا بود اکثر کادر مدرسه رو میشناخت.
تو کلاس داد زدم کی میاد با من بریم پایین؟
نسی داد زد من.
اینکه به خاطر کل کل عجیبی که مدرسه هامون تو متوسطه ی اول داشتن برام عجیب بود که یکی از اون مدرسه بخواد بیاد کمک?
خلاصه که شد بهترین رفیق و جدی ترین رغیب سال دهمم?
جوری که معاونت مدرسه هم عاشق سبک رفاقت ما بود.
نسی اگه به گذشته برگشتم حتما دوباره تکرار شو تا سر کلاسا بهم کرم بریزی و بگی دوست دارم که کرم بریزم. تا سر کلاس فیزیک محمدزاده بترکونیم و بریم درصد های خفن کسب کنیم تا بعدن حسرت اون روزامونو با هم بخوریم.
تکرارشو تا نگاه معنی دار جانفدا رو بعد از جمله ی عباسی ببینیم.
تا دوباره بریم پیش مجیدی و کلی به فامیلامون بخنده و بهمون انگیزه بده.
تا دوباره بری به جانفدا ماژیک بدی?
تا کلی سر کلاس سجادی حرص بخوری.
تا کلی به معدل نیمسال اول دوازدهممون بخندیم?
تا کلی استایل آخوندطور سامان رو مسخره کنیم. تا کلی برنامه واسه رفتن به سوئد بچینیم?
برای نسی کتاب طولانی نمیتونم معرفی کنم چون اهلش نیست اما اگه بخوام یه چیز به درد بخور این روزاش بهش معرفی کنم گریز دلپذیر حتما در اولویته.
فیلم هم چون کتاباشونو قطعا نمیخونی بهت خطای ستارگان بخت ما و پنج قدم فاصله رو معرفی میکنم.

مهدیه سادات?‍♀️
این مهدیه قدیمی ترین اتفاق زندگی منه چون مغازه ی باباش نزدیک خونمون بود،من همیشه مهدیه رو میدیدم و کل ارتباط ما ختم شده بود به یک لبخند?
تا اینکه سال پنجم و ششم با هم همکلاسی شدیم و دوستی رسمیمون آغاز شد.
با مهدیه کلی اتفاق شر گونه داریم که وقتی بهش فکر میکنم یه لبخند شیطانی میاد رو صورتم.
از شیطنت و کل کل سر کلاس های اخگری بگیر تا مسخره بازیامون تو سرویس سال نهم و داستان بافی های سال دهم که هنوزم ادامه داره?
من و مهدیه باهم کلی خاطره ی خفن تجربه کردیم؛
کلی به اونایی که سرویس براشون بوق میزد و ما دست تکون میدادیم خندیدیم. کلی بابت معاف شدن از امتحان ریاضی ترم رهباردار خوشحال شدیم. کلی سر تاخیرها و نیومدنا و بدرفتاری های غلامی حرص خوردیم.کلی درمورد A.J  داستان بافتیم و خواهیم بافت?
کلی سر کلاس های زبان توکلی خندیدیم که آخر فکر کرد ما داریم مسخرش میکنیم. البته کلی هم باهم دعوا کردیم.
منو مهدیه کلی کار مونده که باید هنوز انجام بدیم.?
از اونجایی که مهدیه یه ماجراجوی تمام عیاره حتما باید دایورجنت رو ببینه.
و کتاب هم جادو هرگز نمیخوابد با اینکه یکم فانتزی و بچگونه است اما قطعا میتونه خیلی باحال باشه براش?

تارا?‍♀️
شاید عمر دوستی منو تارا خیلی کم باشه در حد یکسال اما تارا یه رفیق خیلی کوله که وقت گذروندن باهاش خیلی خفنه.
وقتی سال یازدهم وارد یه مدرسه ی جدید شدم تارا اولین نفری بود که دیدمش یه دختر خیلی خونگرم و اجتماعی که از همون اول باهاش حس راحتی داری. تارا تنها کسیه که میتونه یه کلاس خشک و مضخرف رو به باحال ترین کلاس عمرت تبدیل کنه. تارا تنها کسیه که میتونه واسه یه ترتیب سخت از عنصرها یه شعری بسازه که تا آخر عمر یادت نره. تارا خلاق ترین رفیقیه که من دارم.
برای تارا حرفی برای گفتن فیلم و کتاب ندارم چون خودش حرفه ای تر از این حرفاست.

از اینجا به بعد واسه اوناییه که وقتی تو مدرسه میبینی شون حالت خوب میشه. کسایی که شاید حتی فقط در حد یه سلام یا صحبت های عادی باهاشون در ارتباط بودی ولی تو همون یه دقیقه کلی حال خوب ازشون گرفتی?
البته چون با روحیه هاشون آشنا نیستم نمیتونم کتاب بهشون معرفی کنم.

فاطمه،زهرا،مبینا،زینب:?‍♀️?‍♀️?‍♀️?‍♀️
اینا یه اکیپ چهارنفرن که همیشه یه چیز باحال برای خندیدن و شاد بودن دارن. کم پیش اومده که ناراحتی اینارو ببینیم. در کل کسایی بودن که باهاشون خوش میگذشت.
مبینایی که کلی باهاش کل کل فوتبالی داشتم.
فاطمه ای که ازش بعید بود. آخه تو هم؟!!!?

محبوبه?‍♀️
به نظرم لقب کول ترین و خفن ترین دانش آموز مدرسه فقط برازنده ی محبوبه است. محبوبه تو اوج سختی ها هم شاده. تا حالا نشده محبوبه رو غمگین ببینی چون شادیش درونیه و اونو به همه منتقل میکنه. در کل اول دوست داشتنی بوده بعد دست و پا درآورده.

مونا یا منا مسئله این است؟??‍♀️
مونا یا منا کسیه که یکسال سر اسمش من حرص خوردم که چرا اسمشو تو لیست کلاس منا نوشتن مگه درستش مونا نیست؟؟؟؟?
به هرحال ایشون یه دیر کشف شده بودن. یه دختر خیلی مهربون که خیلی دیر باهاش آشنا شدم?
من و مونا یه سری رویای مشترک داریم که بالاخره یه روزی بهش میرسیم?

نسرین?‍♀️
نسرین خدای آرامشه کسی که هر موقع بهش نگاه کنی هم آروم میشی چه برسه که بخوای باهاش حرف بزنی.
نسرین همونیه که مسئله ی سخت فیزیک رو تو دوثانیه حل کرد با روش های نوین??

ریحانه?‍♀️
ریحانه کسیه که خوب بلده حال بقیه رو خوب کنه.
انگار میدونه کی حالت بده دقیقا تو اون لحظه با یه ویس با یه کلیپ کلی بهت انگیزه واسه جنگیدن میده.
ریحانه کلی امسال حالمو خوب کردی
حال دلت عالی?

ممنون از همه ی اونایی که با یه کلمه با یه لبخند با یه استیکر روزهامو ساختن.
تو زندگیاتون بدرخشین و حالتون همیشه خوب باشه.
?

من فکر میکنم پشت همه تاریکی ها شفافیت شیری رنگ حیات است این راز را من از حفره ی مهتاب و روزنه ی ستاره ها دریافتم.?ESTJ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید