میچ شی، مجسمه ساز و طراح آمریکایی تبار است که در سال ۱۹۸۷ در آگوستا جورجیا متولد شد. وی تحصیلات خود را در آکادمی هنرهای سان فرانسیسکو در فاصلهی سالهای ۲۰۰۷ الی ۲۰۱۰ گذرانده و مهارتهایی همچون تصویرسازی و فلزکاری را در این دانشگاه آموزش دید. از جمله کارهای او در دورهی دانشجوییاش، کار بر روی چندین مجسمهی یادبود در منطقهی خلیج سان فرانسیسکو بوده است.
میچ در سال ۲۰۱۱ به فلورانس نقل مکان کرده و شروع به یادگیری مجسمهسازی و طراحی در آکادمی هنرهای زیبای فلورانس نمود. او در طول دوران تحصیلش در این آکادمی، جوایز بسیاری گرفت و هنوز دورهی تحصیلش تمام نشده بود که خود شروع به آموزش مجسمهسازی در سال ۲۰۱۳ کرد.
وی اکنون مدیریت گروه مجسمه سازی در آکادمی هنرهای زیبا فلورانس را بر عهده دارد و همچنین ورک شاپهای آموزش مجسمه سازی در یونان و قبرس برگزار میکند.
آثار او شامل ویژگیهایی همچون تعهد عمیق در مشاهده و بهکارگیری یک سوژه برای خلق آثاری است که شامل درجهای از جاذبه و فیزیک دنیای طبیعی است. آثار میچ را میتوانید در مجموعههای خصوصی در سراسر آمریکا، اروپا و خاورمیانه پیدا کنید.
در این مقاله، گفتگوی او پیرامون برخی سوالات از سوی علاقهمندان به یادگیری هنر مجسمهسازی که در یکی از شبکههای اجتماعیاش منتشر شده بود را برای شما آماده کردهایم.
من قبل از هر چیز یکی از علاقهمندان به مجسمهسازی هستم و این هنر را تحسین میکنم. امیدوارم آثار من سهم کوچکی در این عرصه ایفا کند. من هیچ برنامهی از پیش تعیین شدهای برای ورود به این حوزه نداشتم.
خب.. تقریبا هر ماه تغییر میکند! اما در حال حاضر، خالق فراموش شدهی اثر شکار شیر آشوربانیپال (ازمجموعه نقش برجستههای امپراطوری آشور که در نینوا پایتخت باستانی دولت عاشور یافت شد.) است.
خب تا آنجا که میتوانم به سفر می روم. تاکنون نشده به کشوری سفر کنم و همه چیز طبق انتظاراتم پیش برود. اتفاقاتی که برای شما در یک سفر می افتد و الهاماتی که از طریق مواجه با افراد در فرهنگهای مختلف به شما دست میدهد، چیزی است که نمیتوان آن را در یک موزه یافت و یا با دیدن یک تصویر تجربه کرد.
آشنایی با ایدئولوژی، مردم، هنر، معماری، غذا، زبان و سنتهای ملل مختلف تجربهای اعجابانگیز را شکل میدهد.
من اینطور تصور میکنم که رسانههای مختلف از جمله قصهگویی در ادبیات، حرکات بدن در رقص و غیره همگی ماهیت ذاتی دارند. مجسمهسازی ذات قوی و ضد شکنندهای دارد که به آن امکان بیانی را میدهد که در رسانههای دیگر به سادگی نمیتوان با چنین جاذبهای به آن دست یافت.
مجسمههای برنزی ریاچه، در حالی که ایستادهاند بهدنبال چیزی که یک نقاشی استثنایی و یا یک کتاب فوقالعاده و یا حتی بدترین رقص در جهان است نیستند. با این حال به عنوان مجسمه، طنینانداز هستند.
من معتقد هستم هنرجوی مجسمهسازی میبایست آناتومی را تا بالاترین سطح یاد بگیرد و سپس در کمترین حد از آن استفاده کند. در حقیقت آناتومی به ما نشان میدهد که در چه چیزهایی اشتراک داریم و تقریبا هیچ چیزی در مورد اینکه چه چیز ما را منحصر به فرد میسازد به ما نمیگوید.
بله. مجسمهسازان فیگوراتیو بزرگ همواره طراحان بزرگی نیز بودهاند. علاوبر این، هیچ مجسمهی عالیای وجود ندارد که ضعیف طراحی شده باشد. به نظر من طراحی و مجسمهسازی جداییناپذیرند.
خب.. من هنوز دارم سعی میکنم تا خودم این موضوع را بفهمم. اما من با این سوال از خودم شروع میکنم که چه کاری رو ستایش میکنم و چه کاری برای من ارزشمند است؟
سعی کنید خودتان را به استاندارد آن کار نزدیک کنید هراندازه که برایتان سخت و طاقتفرسا باشد. به تحسین و ستایش کم از سوی دیگران راضی باشید و سعی کنید هر روز کمی پیشرفت کنید. و در آخر اینکه برای تمام عمر، یک هنرجو باقی بمانید.
من به سطح، بیشتر از یک مهارت اولویت نمیدهم بلکه تلاش میکنم تا ماهیت و توپوگرافی فرم را که در زیر سطح قرار گرفته کشف کنم. به این شکل ما کنترل فرم را بهدست میگیریم و میگذاریم تا بر اساس درک بصری و طراحی مورد نظر بر روی سطح بهدرجات مختلف انعکاس یابد.
منشأ رئالیسم از پادشاهی کهن است. برای یونان باستان مصر بهمثابه چیزی است که یونان باستان امروزه برای ما است. ساختار، طول عمر و خلاصه کردن مفهوم هنر تجسمیای که هرگز قرار نبود دیده شود.