شبیه معجرهام
که باران بیدعا میبارد
شبیه لبخند منتظر
کز کرده گوشهی تنهایی
شبیه قطرهی اشکی
ز شوق خسبیده گوشهی چشمخانه
شبیه ماهی بیدریا
که در رودخانهی ستاره خوابیده
یک آیینه شکست و
خویش هزار تکه شد
یک تکهاش لبخندی بی لب
یک تکهاش، فردا،
که در تقویم نوشته نخواهد شد
یک تکهاش
ماه
میلهها
یک گردن آغشته به کبود
یک تکهاش
از شب بیزار است
به ماه هم سنگ پرتاب میکند
یک تکهاش نوزادیست
که از فردا میآید
و آفتاب از او در شرم
کنار سنگ قبرش نماز میخواند
یک تکهاش دریاست
بی موج
بی موج
بی موج
تختهپارهای درباد
#نیلوفر_مسیح
#باژک
#استاد_آرش_آذرپیک
#شعر_دال
#شعر_پدیدار
#شعر_قرن_۱۵
#شعر_وضعیت_دیگر
#شعر_پستمدرن
#شعر_زبان
#شعر_زبانه
#آرش_آذرپیک
#امپراطور_واژه_های_جهان
#مکتب_اصالت_کلمه
#فرائیسم
#واژانه
#عریانیسم
#جنس_سوم
#فرازن
#فرامرد
#عریانک
#مکتب_نقد_عمیق_گرا