من عاشق واژههام ✍🏽
خلق رقص عاشقانه واژهها برام حکم زندگی تو بهشت رو داره😇
میتونم بگم از زمانی که خوندن نوشتن رو یاد گرفتم آجر به آجر این زندگی بهشتی رو خودم روی هم میذاشتم.
یادم میآد دبستانی که بودم، میرفتم سراغ کتابهای کتابخونمون و صفحاتی رو به صورت رندوم باز میکردم.
چشمام رو میبستم و انگشت اشارم رو روی هر صفحه میچرخوندم و روی یک کلمه نگه میداشتم.
این کار رو چندین بار تکرار میکردم و کلماتی که روزیشون میشد من انتخابشون کنم رو بالای یک برگه تو دفترم مینوشتم.
بعد از اون نوبت آشتی دادن واژهها و کلمههایی بود که توی سطرها و صفحات مختلف کتابها از هم دور افتاده بودن. توی یک برگه از دفترم، هویت تک تک واژهها رو بهشون یادآوری میکردم و ازشون میخواستم کنار هم معنایی برای بودنشون پیدا کنن.
تو عالم بچگیم جوری دلسوزانه و مادرانه به ارتباط واژهها با هم فکر میکردم که انگار مسیر عاقبت بخیریشون از بین برگه های دفتر من میگذشت.
سالها از اون روزهایی که برای اولین بار آجر رو آجر زندگی بهشتیم گذاشتم، میگذره و حالا امروز من یه پسر به اسم کمانش دارم که قرار در کنار همکارهام با جون و دل برای عاقبت بخیریش، محتوای سئو شده تولید کنیام م.
به امیــد بزرگ شدنت کمانش💞