نیما عبدالهی
نیما عبدالهی
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

برای خودم می نویسم که از یاد نبرم - اهمیت ارتباط

سال 97 مادرم اصرار زیادی داشت که چرا ادامه تحصیل نمیدی؟ آخه لیسانس هم شد مدرک؟ الان به هرکس نگاه کنی دیگه حداقل ارشد رو داره. بیا کنکور بده ارشدتو بگیر که وقتی داری از رزومت میگی بتونی بگی من ارشد دارم. بیراه نمیگفت اما اصلا حوصله درس خوندن نداشتم.

از طرفی آقا مصطفی که مدیر نمونه دولتی شده بود و همون طور که در نوشته اول گفتم دبیرای دیگه ولش کرده بودن و رفته بودن، زیست سه پایه رو به من داده بود. مدرسه ی نمونه کار بیشتر میخواست. تعارف که نداریم درس ها رو بلد بودم تدریس کنم اما خب تجربم کم بود. نیاز بود زمان زیادی رو روزانه روی هر کتاب صرف کنم تا بتونم با اعتماد به نفس و خیال راحت درسش بدم. نمیرسیدم برای ارشد بخونم. بیشتر زمانم رو در روز صرف آماده کردن مطالب تدریس میکردم و خیلی سرم شلوغ بود. مادرم هم با شروع شدن زمان ثبت نام چند سری هی گفت بیا ثبت نامتو انجام بده. منم عمدا پشت گوش انداختم تا زمانش بگذره چون واقعا وقتشو نداشتم. از قضا توی زمانی که برای جا ماندگان از ثبت نام اعلام کردن مادر تقریبا به زور متوسل شد و من هم به اجبار ثبت نام کردم :) جا داره بگم کنکور دادم و قبول هم شدم :))

هرسال سمپاد خوزستان یه گردهمایی برگزار می کنه و سرگروه های هر درس رو به همراه مدیران و معاونین مدارس تیزهوشان دعوت میکنه. سال 96 برای اولین بار بود که میرفتم. کل تایم رو در حال نوشتن بودم. همه معلمایی که اومده بودن سابقه تدریسشون از سن من بیشتر بود و من فقط یاد میگرفتم. سال 97 داستان فرق میکرد. سال 97 من از مهرماه شروع کرده بودم به ساخت ویدیو. فیلم های زیست شناسی رو طبق کتاب به همراه انیمیشن آماده می کردم و توی کانالم میذاشتم. بدون هیچ تبلیغی توی دو ماه کانالم 250 تا عضو داشت. اون موقع همه به به و چه چه میکردن و میگفتن چقدر صدات خوبه. چه کیفیت فیلما خوبه و ... . جالبه الان که نگاه میکنم میبینم چقدر صدا و لحنم افتضاح بودن و چه ویدیو های فاجعه باری ساخته بودم. هرچند طبیعیه، شروع کار قرار نیست با کیفیت ترین حالت ممکن باشه. آدم توی مسیر خیلی چیزا یاد میگیره. ولی خب الان میشه باهاشون ازم باج گرفت :))

اون سال با یه سری افراد آشنا شدم. ارتباط ایجاد کردم و ویدیو هامو براشون میفرستادم. جالبه که از خیلیاش هیچ بازخوردی هم نمیگرفتم ولی بازم میفرستادم. هم برای سرگروه های استان، هم برای همکارای کله گنده رشته های دیگه، هم برای مدیر های مدارس، هم مسئولین اداره و ... . باز هم پاسخی نمیگرفتم. به همکارانی که قبولشون داشتم میگفتم ایراد بگیرین از کارم، میخوام بهترش کنم ولی بازم همش تعریف و تمجید میکردن.

تا سال بعد برای خودم میکروفون گرفته بودم، زیرزمین رو که درست کرده بودم تا حدی آکوستیک کردم، کارت صدا گرفتم و زمینه سازی کردم برای ضبط. تا حدی روی لحنم کار کردم، صدام بهتر شده بود و تا جایی که میتونستم سعی میکردم فنون گویندگی رو که توی اینترنت دیده بودم رعایت کنم و تمرین هاشونو انجام بدم. انصافا تغییر کرده بود کارام، از نظر خودم تغییرش زمین تا آسمون بود اما همون موقع فقط! بعدا که کلاس رفتم فهمیدم تغییر به چی میگن! سال تحصیلی 98 - 97 دانشگاه میرفتم. کارشناسی ارشد زیست شناسی جانوری گرایش بیوسیستماتیک. توی جلسه سمپاد که برای سومین بار شرکت کردم یکی از اساتید بزرگوار و مهربان رشته ادبیات با من آشنا شد و حسابی گرم گرفت. اون سال دم عید سیل اومد و مدارس تعطیل شدن. صدا و سیمای خوزستان برنامه داشت که برای کسانی که به مدرسه دسترسی ندارن درس ها رو پخش کنه. یکی از مدرسانی که انتخاب شد من بودم. شاید به خاطر این بود که تا اون موقع کانال تقریبا 4 هزار نفر دنبال کننده داشت و کیفیتشم بالا تر رفته بود.

توی صدا و سیما دقیقا همون استاد ادبیات دکتر پاک طینت تدریسش بعد از من بود. تدریسم رو دید و خیلی خوشش اومد و باهم بیشتر گرم گرفتیم. بعد از اون دکتر من رو با چند نفر از اساتید کنکوری اهواز آشنا کرد و این شد آغاز زندگی حرفه ای من. سال 1400 - 99 روز هایی که توی اهواز کلاس دانشگاه داشتم، مدرسه و آموزشگاه کلاس میگرفتم و تدریس میکردم و نقطه عطف شناخته شدنم دکتر پاک طینت بود. با اساتید دیگه که آشنا شده بودم یه گروه زدیم و چندتا کار مشترک انجام دادیم. بی سرانجام بودنشون در اون لحظه برام اهمیتی نداشت چون میدونستم هرکدوم از این اساتید میتونن چقدر من رو به سمت جلو هل بدن. بعدها با دو نفرشون دوست صمیمی شدم و حتی اگه برام هیچ سودی هم نداشتن باز هم هرکاری از دستم بر میومد براشون انجام میدادم. رفاقت بود دیگه.

خودم ساکن شوشتر بودم، آموزشگاه و مدرسه ای که توی اهواز کار میکردم بیشتر از تیزهوشان و نمونه توی شوشتر به شناخته شدنم کمک کرده بود. البته بیشتر درآمدم هم از اونجا بود. خدایی تمام توانم رو هم گذاشته بودم و کار میکردم و سال جالبی شد.

توی قسمت بعد برمیگردم سراغ آقا مصطفی و این که گفت بیا ویدیو بساز و شروع کنیم. اینجا گفتم که ساختم اما چطوری و چراشو بیشتر توضیح میدم.

ادامه تحصیلاعتماد نفسشروع کارصدا سیماتدریس
مدرس زیست شناسی - مدیر مجموعه آموزشی لب کلام - تکنولوژیست آموزش - گوینده - مدرس دبیرستان های استعداد های درخشان و نمونه - مدرس صدا و سیمای استان خوزستان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید