بنیادگرایی چگونه به وجود آمد؟
از نظر الیور روی (Olivier Roy) پژوهشگر و جامعهشناس، بنیادگرایی مولود جهانیشدن است. او میگوید که فرایند فرهنگزدایی و یکپارچهسازی فرهنگها در جریان جهانیشدن باعث شده تا دین از فرهنگ خودش جدا شده و خود را به عنوان یک کالای مستقل معرفی کند. در حالیکه در گذشته فرهنگ باعث پیوند مسالمت آمیز ملحدان و کافران در مقیاس جهانی بود.
از نظر واعظان بنیادگرا، دین در هجمهای قرار گرفته که فرهنگ تهدید کننده آن است. میزان شباهت این جمله را با اتفاقات روزمره اطراف خود بسنجید. اینکه یک واعظ بنیادگرا هر چیزی با کوچکترین صبغه فرهنگی را تهدیدی برای ذات ایمان در نظر بگیرد درواقع ندای تسلط فاشیسم بر تفکر یک گروه است.
از نظر واعظان بنیادگرا، دین در هجمهای قرار گرفته که فرهنگ تهدید کننده آن است. میزان شباهت این جمله را با اتفاقات روزمره اطراف خود بسنجید. اینکه یک واعظ بنیادگرا هر چیزی با کوچکترین صبغه فرهنگی را تهدیدی برای ذات ایمان در نظر بگیرد درواقع ندای تسلط فاشیسم بر تفکر یک گروه است.آن است. میزان شباهت این جمله را با اتفاقات روزمره اطراف خود بسنجید. اینکه یک واعظ بنیادگرا هر چیزی با کوچکترین صبغه فرهنگی را تهدیدی برای ذات ایمان در نظر بگیرد درواقع ندای تسلط فاشیسم بر تفکر یک گروه است.
فاشیسم با تکیه بر تمایز گذاری میان خود و دیگران قوت میگیرد و رشد میکند. با این حساب فاشیسم یعنی حیات با دشمن سازی، یعنی تصویری غیر انسانی از دیگری نشان دادن. مانند تصویر یهودیان در نظرگاه نازی ها، تصویر شیعه از منظر وهابیت، تصویر کفار در اندیشه طالبان و هزار و یک تصویر دیگر.
با این تعریف به این نکته میرسیم که خاورمیانه امروز آنقدر در برائت جستن و شیطان خواندن دیگری پیش رفته که خود هم دارد به مانند دشمنش به یک مکانیسم فاشیستی تبدیل میشود.
این تصویر خودی/غیرخودی همان چیزی است که به طور روزمره در حال بازتولید و نشو و نماست و حفظ اقتدار گروه های دیکتاتور در گرو بازنشر همین گفتمان فاشیستی است. لزومی وجود ندارد که یک گروهک/دولت/نظام/اپوزیسیون ظاهری دیکتاتور داشته باشد، چرا که به صرف میل به رفتارهای کنترلی به سمت دشمن سازی و حسات فاشیستی حرکت میکند.
برخی از روشنفکران در اطراف ما این باور را پراکنده اند که هر کس دنیای مخصوص به خود را دارد و آنچه در بیرون از این دنیا میگذرد به ما مربوط نیست ولی این همان نقطهای است که ما با تفاوت گذاشتنها روبرو میشویم. ما با مرزهای آهنین خود را جدا میکنیم. آنها بعث، طالبان، پانتورک، بوکوحرام و داعش هستند در حالی که ما، "ما" هستیم.
در واقع آنقدر در تمایزگذاری پیش میرویم که خود نیز عامل تقویت ماشین فاشیسم می شویم.
آنچه بیشتر از هر چیز باعث وحشت از آینده جامعه میشود نه مشکلات اقتصادی، سیاسی و یا خطر حملات خارجی که جان گرفتن همین تفکرات تمایزطلبانه و فاشیستی در بطن جامعه است.
شاید با این نقل و قول از آگامبن منظور را بهتر بتوان رساند که: "تلاش بسیار انسان برای تمایز قائل شدن میان خود با حیوان، او را به سوی نا انسان بودن کشانده است."