به قول یکی از دوستانم، دو دسته آدم در دنیا داریم، یک دسته افرادی که به دیگران میگویند چه کاری انجام دهند و دسته دوم افرادی که منتظرند تا دسته اول به آنها بگویند که چه کاری انجام دهند! اینکه این دستهبندی چقدر درست است و شما چقدر با آن موافق هستید، موضوع بحث امروز من نیست. بحث امروز من این است که چه بخواهیم چه نخواهیم، در دنیا همیشه افرادی هستند که دیگران را هدایت میکنند. افرادی که به دیگران میگویند چه کنند. اینها همان رهبران جامعه ما هستند. رهبرانی که هر کدام با سبک رهبری متفاوتی سعی دارند جامعه مخاطب خود را به سمت طرز تفکر، ارزش و اعتقادی که فکر میکنند درستتر است، هدایت کنند.
البته نگاهی به تاریخ نشان میدهد که رهبران جوامع، شیوههای رهبری متفاوتی داشتهاند. اما من فکر میکنم آن چیزی که در همه رهبران بطور مشترک وجود دارد، این است که همه آنها میدانند که دقیقا چه میکنند. همه آنها از وضعیت زندگی کنونی خود و اهدافی که قرار است در آینده به آن برسند درک روشن و واضحی دارند. نکتهای که در اینجا لازم است مطرح کنم این است که شاید کلمه رهبری در درجه اول یک مفهوم سیاسی را در ذهن ما تداعی کند، اما رهبری در همه ابعاد میتواند وجود داشته باشد. به عنوان مثال، بیل گیتس قطعا یک رهبر است اما در حوزه تکنولوژی.
اما شاید مسئلهای که کمتر به آن توجه شده و خیلیها نسبت به آن کنجکاو هستند، این است که: این رهبرها از کجا آمدهاند؟ و شاید سوال مهمتر این باشد که چرا ما نمیتوانیم رهبر شویم؟ چرا ما نمیتوانیم طرز تفکر، ارزشها و اهداف خود را به جامعه معرفی کنیم و آنهایی را که به حرفهای ما اهمیت میدهند رهبری کنیم؟
اما قبل از اینکه به پاسخ این سوالات بپردازیم، پیشنهاد میکنم که مقاله «رهبران بزرگ با پرسیدن سوال چرا شروع میکنند» را حتما مطالعه بفرمایید.
با نگاهی به تاریخ و زندگی رهبرانی همچون ماهاتما گاندی، وینستون چرچیل، مارتین لوترکینگ و حتی استیو جابز، انواع سبکهای رهبری را مشاهده میکنیم و با نگاهی دقیقتر حتی متوجه میشویم که هر رهبری، سبک رهبری منحصر به خود را داشته است. بیایید کمی در تاریخ سفر کنیم و عقب تر برویم! قدیمیترین رهبران دنیا چه کسانی بودهاند؟ احتمالا اولین رهبریها در قبیلهها شکل گرفته است. قبیلههایی که هر کدام اهداف، ارزشها و منافع مشترک داشتهاند و از میان خود یک نفر را به عنوان رهبر خود انتخاب کردهاند.
اما این فرد واقعا چه ویژگی هایی داشته است؟ بسیار تنومند بوده؟ سریع بوده؟ خب، ممکن است همه این ویژگیها را داشته باشد، بالاخره قدرت فیزیکی حداقل در گذشته اهمیت بیشتری داشت، اما من فکر میکنم که قدرت فکری رهبران قبیله، مهمترین ویژگی و امتیازی بوده که نسبت به دیگران داشتهاند.
اتفاقا همین طرز فکر افراد بوده که شیوههای رهبری جدیدی را ایجاد کرده است. به عنوان مثال چه چیزی فورد را تبدیل به یک رهبر صنعتی کرده است؟ طرز تفکری که این تولید کننده داشت، یعنی تمرکز بر تولید انبوه محصولات تا از طریق آن بتواند فکر خود را منتشر کند و سلیقه مشتریان را تغییر دهد. ایراد کار اینجا بود که این روش رهبری حق انتخاب کمی به افراد جامعه میداد. اما تولید انبوه محصول پس از مدتی دیگر پاسخگوی نیاز جامعه نبود. زیرا به مرور زمان انسانها دریافتند که میتوانند سلیقه خود را داشته باشند و این تولید کنندگان هستند که باید طبق سلیقه آن ها تولید کنند. اینجا بود که تبلیغات رسانه ای قوت گرفت و معادله موفقیت اینگونه تعریف شد: هزینه بیشتر تبلیغات = فروش و موفقیت بیشتر.
اما امروز دیگر هزینههای تبلیغاتی انبوه و رسانهای هم فایدهای ندارد. چون دغدغههای مردم تفاوت بسیار زیادی پیدا کرده است. دیگر 10 یا 20 یا 30 سلیقه در دنیا وجود ندارد. امروز شاید به ازای هر فردی یک دغدغه، سلیقه و طرز فکر متفاوت داشته باشیم. اما تکلیف رهبران در گسترده بسیار زیاد سلیقهها چیست؟ امروزه چگونه میتوانیم تفکر خود را منتشر کنیم و از بین انبوه طرز فکرها، دغدغههای خود را مطرح کنیم؟ در دنیای امروز چگونه میتوانیم رهبر باشیم؟
به نظر من، میان فردی که رهبری میکند با افرادی که رهبری میشوند، یک رابطه دوطرفه وجود دارد. یعنی جامعه هم در انتخاب اینکه چه کسی رهبر شود و با سبک رهبری خود بتواند جنبش و حرکتی را ایجاد کند، نقش اساسی و مستقیم دارد. به نظر من هر رهبر یا هر فردی که به دنبال ایجاد تغییر و انتشار ایدههای خود است، برای شروع کار خود باید به دنبال افرادی باشد که برای طرز فکر او اهمیت قائل هستند و دغدغههای مشترکی با او دارند. اما چگونه؟
اصلا چرا یک نفر رهبر میشود؟ چه چیزی به یک فرد اجازه میدهد تا دیگران را هدایت کند؟ امروز سث گودین پاسخ همه این سوالها را به ما خواهد داد.
سث گودین فردی است که از نظر من، همیشه حرف تازهای برای گفتن دارد و واقعا ارزش آن را دارد که ساعتها پای سخنان او بنشینیم. اتفاقا در این خصوص همکاران من هم موافقند و به همین دلیل است که سعی داریم در تد تالکهایی که برای شما آماده میکنیم، توجه ویژهتری به سخنرانیهای ارزشمند گودین داشته باشیم.
البته قطعا گوش دادن به سخنان گودین و مشاهده تد تالک او بهتر و جذابتر است، اما نکات جالبی در سخنرانی او وجود دارد که بد نیست قبل از دیدن ویدیو با شما در میان بگذارم. گودین امروز به ما میآموزد که رهبران دنیا، چگونه رهبر شدند. از نظر او مهمترین ویژگی رهبران این است که دقیقا میدانند چه کاری میخواهند انجام دهند و به دنبال ایجاد چه نوع تغییری در جامعه هستند.
در واقع، رهبران درک عمیقی از مسائل، مشکلات و شرایط موجود دنیای خود دارند و همه تلاش خود را متمرکز بر این میکنند که شرایط را تغییر دهند.
اما به گفته گودین، در پاسخ به اینکه چه کسی رهبر میشود، میتوان گفت که رهبران افرای هستند که دیگر توان تحمل وضع موجود را ندارند، یک نه بزرگ به شرایط حاکم در جامعه میگویند و حرکت خود را آغاز میکنند. اما به نظر شما آیا ما برای رهبری، برای تاثیر گذار بودن و ایجاد تغییر، به همه افراد نیاز داریم؟ هرچه بیشتر بهتر؟ خب، اگر اینگونه فکر میکنید، گودین و من با شما مخالف هستیم. چرا؟ چون شما نیازی به همه ندارید، شما نیازی به انبوه انسانها ندارید، تنها چیزی که شما نیاز دارید، پیدا کردن افردای است که دغدغه مشترکی با شما دارند و به آن چه که اهمیت میدهید، اهمیت میدهند.
و در این صورت است که خیلی راحت و در کمال شگفتی خواهید دید میان افرادی که با شما دغدغه مشترک دارند ارتباط ایجاد میشود و در نهایت جنبشی شکل میگیرد که اعضای آن جنبش، حاضرند مشتاقانه در مورد ارزشهای خود با دیگران صحبت کنند و ایده شما را منتشر کنند و خیلی زود شما تبدیل به رهبر این جنبش یا بهتر بگویم، تبدیل به رهبر این قبیله میشوید! البته قبلا هم در تد تاکی از مالکوم گلادول گفتیم که لازم نیست شما نظر همه را جلب کنید و لازم نیست محصولی برای همه داشته باشید.
فکر میکنم تا همین حد صحبت در مورد تد تاک گودین کافی است و قطعا شنیدن این سخنان از بان خود او لذت دو چندانی دارد. به همین دلیل از شما دعوت میکنم که ویدیوی امروز ما را ببینید.