حمیدرضا مازندرانی
حمیدرضا مازندرانی
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

نیم‌نگاهی به فرضیه خوشبختی: از بوئتیوس تا میرزاخانی

ماجرا چیست؟

این نوشته، خلاصه‌ی کتاب فرضیه خوشبختی نیست؛ و تنها روایت شخصی منه از این کتاب به همراه چیزهای دیگه‌ای که پیرامون مباحث آموزنده‌اش به ذهنم می‌رسه.

اگه خواستین کتاب رو تهیه کنید، پیشنهاد می‌کنم ویراست جدید رو بخرین که لحن عامیانه نداره (شکل زیر). به هر حال بین یک مطلب ویرگولی و یک کتاب شکیل تفاوتی باید باشه!

خلاصه کتاب رو هم در اپیزود 51 پادکست بی‌پلاس می‌تونین گوش بدین.

آیا این کتاب، روانشناسی زرده؟

به نظر من یک کتاب با عنوان فرضیه خوشبختی متهم ردیف اول زرد و شبه‌علمی بودنه! (کیست که این روزها به دنبال خوشبختی نباشد؟)

به جهت یادآوری: شبه‌علمی، یعنی استفاده از کلمات قلمبه سلمبه‌ی علمی، بدون این که نتیجه و روش کار علمی (تکرار پذیر و قابل رد کردن) باشه.

اما خوشبختانه این کتاب علمی به شمار میاد. دلیل اول نویسنده‌شه که به نقل از وب‌سایت بی‌پلاس:

استاد دانشگاه استرن نیویورک و ویرجینیا بوده. در رشته‌ی روانشناسی اجتماعی تحصیل کرده و دکترایش را در همین رشته از دانشگاه پنسیلوانیا گرفته.

اما این دلیل کافی نیست و مطالب کتاب باید ملاک بررسی قرار بگیره که به نظرم ارجاعات فراوان به مراجع معتبر نشونه‌ای از این خبر خوبه که با یک کتاب علمی روبرو هستیم.


خودِ تقسیم‌شده

یادمه بچه که بودم، آهنگای علیرضا افتخاری پای ثابت ماشینِ ما در خیابون و جاده بود. اون موقع‌ها متن شعرهایی رو که می‌خوند خیلی متوجه نمی‌شدم ولی ریتمشون در ذهنم مونده. از جمله شعر زیر از مولانا که من فکر می‌کردم درباره بینی صحبت می‌کنه، اما انگار نیم بوده یعنی نصف. خلاصه این دو بیت توصیف خوبی از فصل آغازین کتابه.

نیمیم ز آب و گل، نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا، نیمی همه دُردانه

اما این نصفه و نیمه بودن فقط یک دیدگاه عرفانی نیست؛ انگار ذهن ما واقعاً یکپارچه نیست. در کتاب از چند زاویه ذهن ما انسان‌ها رو بُرش میده که من در شکل زیر نشونشون دادم. این شکل رو در کتاب یا مراجع دیگه ندیدم و ابتکار ذهن مهندسی خودمه!

دو تا دسته‌بندی «کنترل‌شده در مقابل خودکار» و «تازه در مقابل کهنه» بیش‌تر از دو تا دسته‌بندی دیگه مسیر خوشبختی رو تعیین می‌کنه. در واقع بخش زیادی از کتاب به همین مفهوم پرداخته که: قسمت‌های کهنه‌ی مغز ما (اونی که با اجدادمون مشترکه) و قسمت‌های خودکار مغز ما بیش‌تر از اون‌چه فکر می‌کنیم بر ما تسلط دارن!


هم فیل‌سوار، هم فیل

استعاره جالبی که بن‌مایه اصلی کتابه و حتی روی جلد نسخه فارسی و انگلیسی هم تصویرش نقش بسته، تشبیه فیل و فیل‌سواره. اگه درست فهمیده باشم، فیل همون بخش خودکار ذهن ماست و فیل‌سوار هم بخش کنترل‌شده و آگاهانه. نمی‌دونم میشه این مفهوم رو به تفکر سریع و آهسته دانیل کانمن تعمیم داد یا نه، اما خیلی شبیهه.

عکس از نسخه فارسی کتاب
عکس از نسخه فارسی کتاب


نویسنده خیلی از حرفاشو به مدد همین استعاره بیان کرده:

فیل و فیل‌سوار هر کدام هوش خودشان را دارند و وقتی با هم خوب کار کنند، می‌توانند استعداد بی‌همتای نوع‌بشر را فعال کنند؛ ولی همیشه با هم خوب کار نمی‌کنند.
فیل تصمیم می‌گیرد چه چیزی خوب است و چه چیزی بد، کدام زشت است و کدام زیبا.

خلاصه این که گاهی فیلِ ما در جاده‌ی زندگی یک مار (یا چیزی شبیه به مار) می‌بینه و رم می‌کنه؛ گاهی یک غذای خوشمزه می‌بینه و دیگه عمراً به فیل‌سوار گوش بده و حرکت کنه؛ و گاهی هم فیلمون ذاتاً بدخلقه.


چگونه فیل خود را تربیت کنیم

همسر مریم میرزاخانی درباره او می‌گوید: «بعد از تشخیص سرطان گفت زندگی عادلانه نیست؛ وقتی که در خانواده خوب و زیاد باهوش به‌دنیا آمدم، [عادلانه] نبود پس الان هم شکایتی ندارم.»

من نمی‌دونم مریم میرزاخانی چطور به این حکمت رسیده، حکمتی که سه چهره شاخص دنیای باستان -سُقراط، سِنِکا و بوئتیوس - بهش رسیده بودن. (داستان بوئتیوس در اوایل فصل دو تعریف شده).

نویسنده سه تا راهکار برای رسیدن به حکمت زندگی و تربیت فیل ذهنمون پیشنهاد میده: مراقبه (مدیتیشن)، شناخت‌درمانی و دارودرمانی.

حکمت خوشبختی در طول هزاران سال - از زمان بوئتیوس تا میرزاخانی - ثابت مانده.
حکمت خوشبختی در طول هزاران سال - از زمان بوئتیوس تا میرزاخانی - ثابت مانده.

ادامه دارد...

فرضیه خوشبختیروانشناسی مثبت‌گراجاناتان هایتکتابشادی
خالق محتوا، کد و هوشمندی!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید