ما از بچگی با امام خمینی آشنا شدیم. برایمان از او می گفتند. کتاب های زندگی ایشان را به نقل از هزاران انسان خوب می خواندیم و از همه مهم تر مستقیم صحبت های خود ایشان را می شنیدم و با آثار خاص و بی نظیر ایشان آشنا می شدیم. و محبت و احترام و ایمان شکل می گرفت...
اما هرکس را دیدم امام را دوست ندارد، دیدم حتی یک بار سخنرانی ایشان را کامل گوش نداده. کتابی از ایشان نخوانده. دیوان شعرش را نگاه هم نکرده، از سیره و سبک زندگی اش با خانواده و دوست و افراد مختلف اطلاعی نداره؛ اما تا دلت بخواهد هزاران کلیپ و متن و صوت شنیده در اشکال وارد کردن به ایشان...
خب پایان کار انتخاب این طریق مشخص است...
کاش یکبار بی واسطه بروند با خود امام آشنا شوند. این ناشناخته قرن که شخصیت های بزرگ جهان درباره اش نوشته اند...
متن زیر بخشی از نامه امام به پسرشان است. این متن را بخوانید و مقایسه کنید با آن حرف که چون از امام هنگام بازگشت به ایران پرسیده اند چه احساسی دارید و ایشان گفته اند هیچ احساسی ندارم، برداشت کرده اند که خب یعنی این همه مردم برایشان بی ارزش بوده است که منتظرشان هستند... در حالی که ما که امام را میشناسیم می دانیم منظور امام از این احساسی ندارم متوجه مردم نیست. متوجه قلبی است که یک عمر مبارزه کرده است که نه برای مردم که برای رضای خداوند قدم بردارد و اینگونه می شود که بهترین فرد برای یاری رسانی به همین مردم می شود.
« پسرم! ما که عاجز از شکر او و نعمت های بی منتهای اوییم، پس چه بهتر که از خدمت به بندگان او غفلت نکنیم که خدمت به آنان خدمت به حق است؛ چه که همه از اویند. هیچ وقت در خدمت به خلق الله خود را طلبکار مدان که آنان به حق منت بر ما دارند،که وسیله خدمت به او جل و علا هستند. و در خدمت به آنان دنبال کسب شهرت و محبوبیت مباش که این خود حیله شیطان است که ما را در کام خود فرو برد. و در خدمت به بندگان خدا آنچه برای آنان پر نفع تر است انتخاب کن، نه آنچه برای خود یا دوستان خود؛ که این علامت صدق به پیشگاه مقدس او جل و علا است.
پسر عزیزم! خداوند حاضر است و عالم محضر او است، و صفحه نفس ماها یکی از نامه های اعمالمان. سعی کن هر شغل و عمل که تو را به او نزدیک تر کند انتخاب کن که آن رضای او جل و علا است...»
منبع: صحیفه امام، جلد۲۰، ص ۱۵۷