امروز روزیست که «محمد امین» در چهل سالگی، مامور شد که پیام خدا را به انسان ها برساند. در این بین ما نیاز است هم خدا را بشناسیم، هم واسطه ای که برگزیده، هم پیامی که فرستاده. اگر رحیم و کریم و علیم است چه پیامی برای ما مخلوقاتش دارد؟ و چه کسی را با چه صفاتی شایسته این انتخاب دانسته؟ و پیام چه بوده؟
« نشانه هایم را برایشان ذکر کن که ببینند هستم... و به آنها یاد بده که باید بر اخلاق و نفس باطنی خود کار کنند که از ناپاکی ها و عقده ها پاک شود تا ظرفیت پذیرش حق را پیدا کنند و احکام الهی و دستورات این کتاب را به آنان تعلیم بده تا حکیم شوند و بتوانند حق و باطل را تشخیص دهند و راه رشد و تعالی و سعادت خود را با تبلیغات تزیین شده شیاطین جن و انس گم نکنند. » برگرفته از سوره آل عمران آیه ۱۶۴
تا محمد امین بود عزیز بود... به محض اینکه قرار شد رئيس باشد و فرمان دهد دشمنی ها شروع شد. تا صرفا اخلاق مدار بود قابل احترام بود اما همین که مثل جدش ابراهیم، تبر بت شکنی به دست گرفت و کاسبی کاسبان بت پرستی را بهم زد خونش مباح شد... اما او مامور به استقامت بود... و کمک به پیروانش که آنها هم تا پایان ماموریت استقامت کنند...
و من فکر می کنم... بسیاری از اختلاف نظرها با رهبر امروز ما بخاطر همین است. میل به از آن خود کردن قدرت توسط دیگران. اگر رهبر امروز ایران یک عالم و عارف وارسته بود که گوشه حجره به موعظه کردن اکتفا می کرد. و صرفا مریدانی گرد خود داشت که به اعمال روزانه فردی بها می دادند، هیچ کس با او کار نداشت و کینه اش را به دل نمی گرفت. داستان از آنجا شروع شد که حاکم شد و سبک حکومتش مبارزه با استکبار خارجی و خودباختگی داخلی بود. شعارش استقامت تا قوی شدن همه جانبه و آقای جهان شدن بود. نه برای قدرت و شهرت. برای اینکه قدرتت بیشتر باشد که احکام الهی را در جهان گسترده کنی.
این بر قدرتمندان و خدمتگزاران این قدرتمندان سخت است. دنیای با میل و هوس زندگی کردن و اهداف شخصی را پیش بردن آسان تر است ولو به قیمت نابودی شخصیت و ایمان و شان انسانی هزاران و میلیون ها زن و مرد ساکن این کره خاکی باشد.
رهبری داریم که شبیهش که نه چیزی نزدیک به او هم در سراسر جهان وجود ندارد. خب معلوم است این رهبری و ساختن انسانهایی که بر آن اساس آموزش ببینند و رشد کنند و تاثیر گذار باشند نظم نوینی برای جهان ایجاد خواهد کرد.
من همیشه فکر می کنم اگر مخالفان حکومت دینی امروز ایران این چهل سال مردم مردم می کنند. چرا در این دویست سال اخیر ذره ای برای مردم ایران ارزش قائل نبودند که دغدغه دفاع از حقوق انسانی شان را داشته باشند؟ چرا مردم سال ۵۶ و ۵۷ را حمایت نکردند؟ چرا برعکس با حکومت غیر دینی رژیم سابق ایران همکاری می کردند؟ چرا اون زمان حکومت عزیز بود و این زمان مردم عزیز شده اند؟ معلوم نیست تفاوت بر سر فایده بخشی یک حکومت برای آنهاست؟ و چیزی که اصلا قابل اهمیت و حتی توقف نیست مردم هستند؟
من بارها اخبار فرانسه و هلند را دیده ام. این روزها مردم ایران در رسانه هایشان، فقط آن دسته معترضان به یک حکومت دینی هستند. و معنای آزادی فقط بر محور حذف قوانین دینی است. و طرفداری از این بخش مردم نه برای رسیدن این مردم به آنچه می خواهند است. برای این است که مردم دستاویز خوبی برای حذف این حکومت و باز شدن راه برای تصاحب یک کشور و تجزیه آن و دسترسی آسان تر به منابع و امکانات آن است. به همین سادگی. و این سادگی بر اساس تجربه پر تکرار رفتار حکومت های مستکبر و جهان خوار است. یعنی چیزی در حد احتمال نیست. هر بار با همین روش یک حکومت را ساقط و تسلط بر آن و برقراری استعمار نوین بوده است.
اما خب این سیستم دوست دارد آن بخش دوم مردم ایران را نبیند. آن بخش که در راهپیمایی ۲۲ بهمن امسال بودیم و دیدیم. همچنین تلاش می کند مردم خودش و مردم ایرانی معترض هم نبینند. که تصور کنند همه مثل خودشان هستند. این بخش دوم همان مردم انقلاب کرده ایران هستند که الان در بسیاری از کشورها تکثیر شده اند. کنترل از دست مستکبرین در حال خارج شدن است و قدرت جدیدی در حال شکل گیری است که پایان جهان را به سمت عدل جهانی و برپایی حکومت نهایی دینی الهی می برد. و این فرایند توسط خداوند - خالق هستی - تعیین هدف شده، توسط خودش برنامه ریزی شده و استراتژی تحققش را خودش تعیین کرده. ما فقط مجری آن هستیم. اگر خوب عمل کنیم لیاقت و توفیق می دهد ادامه دهیم. اگر بد عمل کنیم. خودش در کتابش گفته است که کارش لنگ نمی ماند و حرفش زمین نمی ماند و انسان های بهتری را برای انجام ماموریتش جایگزین خواهد کرد. که خدا نکند... و امید اینکه این توفیق از ما سلب نشود...
اخیرا چند جمله از شهید آوینی خوانده ام که ساعتها و روزها فکرم را درگیر خود کرده و رهایم نمی کند:
«انقلاب اسلامی نشان داد که برای مبارزه با قدرت جهنمی استکبار، هرگز نمی توان از طرقی اقدام کرد که او خود بنیان آن را نهاده است. تسخیر قلوب مردم حق طلب جهان و صدور انقلاب با پیشرفت های تکنولوژیکی میسر نیست، با تبعیت از این فرمان قرآنی میسر است که فاستقم کما امرت و من تاب معک... آخرین مقاتله ما – به مثابه سپاه عدالت – نه با دموکراسی غرب که با اسلام آمریکایی است که اسلام آمریکایی از خود آمریکا دیرپاتر است...»