این شبها تجربه های متفاوتی از انواع مراسمات اقامه عزای حسینی در ایران داشتم. روایتگری داستان کربلا دو سبک دارد. یک گروه روایتگریشان از آن بخش مصیبت کشته شدن و کیفیت نوع کشته شدن است که از اعماق قلب جگر را می سوزاند و مرثیه ای است که اشکها را جاری میکند. که آدمها می توانند به جایی برسند که درنده تر از حیوانات وحشی صحرا، حتی به بهترین های انسانها و به صغیر و کبیرشان رحم نکنند. برای چه؟ برای رسیدن بیشتر به ثروت و قدرت دنیا.
اما گروهی هستند که تشخیص می دهند که واقعه کربلا دو رو دارد که آن بخشی که لازم است بیشتر پرداخته شود روی حماسی آن است. حماسه ای که از خاندان آل الله به هرچه از عقاید دینی و ابعادش نظری آموختیم تجسم عملی می بخشد. از شجاعت و غیرت و عزت نفس. از وفاداری و فداکاری و ایثار. از زمان شناسی و امام زمان شناسی و قدرت تشخیص و تصمیم گیری و بصیرت.
درست است که هیئت های ما دو بخش دارد. یکی سخنرانی. یکی روضه خوانی و عزاداری. اما حتی اگر سخنران هم بتواند این بخش حماسی را تشریح کند و این واقعه را پیوند به مسائل روز بزند باز آنچه قدرت غالب است آن محتوایی است که مداحان و مرثیه خوانان در قالب شعر در آن حالت شور به مخاطب القا میکنند.
هیئتی که دیشب شرکت کردم تماما از مصیبت قربانی شدن شش ماهه کربلا گفت. یعنی صحنه ای جانسوز و تلخی از مصیبت کربلا را تشریح کرد و تمام. در حالی که انتظار می رفت برای مخاطبین که اعم از پدر و مادر ها و جوانان و حتی نوجوانان بود شعری تطبیقی با مسائل روز و زمان میخواند. یعنی ذکر مصیبت را وصل می کرد به مصادیق امروز.
مثلا اینکه شمر و یزید امروز چه کسانی هستند؟ کدام کشورها به راحتی کودک می کشند. با چه اهدافی؟ اینکه جنین و شش ماهه و یکساله هم سرشان نمیشه و رحمی ندارند. اینکه نوجوانان امروز ما چه کارهایی از دستشان بر می آید. همچون قاسم. یا اینکه امروز هم تیر سه شعبه داریم اما از کمان خارج نمیشود از طریق تکنیک و از راه فضای مجازی به سمت فکر و ذهن و قلب کودکان و نوجوانان رها میشود و دشمن انسان و انسانیت، هیچ رحمی در این خصوص ندارد...
اگر همچنان بخواهد محرم و صفر اسلام را زنده نگه دارد. از این طریق خواهد بود به نظر... نه فقط از طریق ذکر مصیبت یک برش از تاریخ خونبار و جگر سوز انسانی.