باظهور و رواج تکنوپولی به یکباره و ناگهان یک سوال اساسی و مهم طرح گردید که پاسخی در خور نیافت؛ هدف اساسی زندگی چیست؟
« اگر کسی به تاریخ جامعه آمریکا در قرن نوزدهم با نگاهی ژرف بنگرد و واقع گرایانه به کاوش بپردازد، فریادها و ناله های طاقت سوز یک مذهب را که درگیر بحرانی عمیق شده است، و نیز دردهای شدید وارده بر متون نازل شده و دنیای اساطیر را که مورد هجوم سهمگین و هولناک قرار گرفتهاند و همچنین مراحل پایانی حیات اعتقادات گذشته و سیستم سردرگم و بحران زده آموزش و سیاست یک جامعه را بخوبی در مییابد. این نالهها و فریادهای بیمارگونه، هنوز نشانههای واپسین حیات را نشان میدهد. اینها غیر از نشانههای زجر و آههای یک فرهنگ ستم دیده و شِکوههای یک سنت و ارزشهای مورد هجوم قرار گرفته، چیز دیگری نیست...
انسانهایی که در یک جامعه فن سالار زندگی میکردند، می دانستند که علم و صنعت، بینشی را به آنان عطا نمیکند که به زندگی و حیات آنان جهت و هدف عطا کند و لذا به عقاید و آراء اجداد و گذشتگان خود پای بند باقی ماندند... این انسانها مانند مارک تواین بر این باور بودند که این ماشینها و ابزارهای صنعتی همچنان در استخدام بشر خواهند بود و هرگز به قدرت حاکم بدل نخواهند شد... ولی هرگز اینطور نماند... با رشد تکنوکراسی، تکنیک برابر با انسان شد... بدین ترتیب بود که دو جهان بینی در کنار یکدیگر و در عین حال رو در روی یکدیگر قرار گرفتند... قدرت در برابر حقیقت... تکنولوژی در برابر سنت و فرهنگ؛ آن هم در یک میدان پر هیجان، متشنج و نابرابر...
?کتاب تکنوپولی ( تسلیم فرهنگ به تکنولوژی)؛
مقدمه مترجم؛ ص ۳
?نویسنده: نیلپستمن؛ جامعهشناس آمریکایی.