تا انتهای افق
تا انتهای افق
خواندن ۲ دقیقه·۴ روز پیش

خیانت پنهان (۲)

ایشان اولین نفری نبودند که با بنده درد دل کردند و در همه این سال‌ها هرزمان کسی به من اعتماد کرده از روزگار سختی که در خارج از ایران می‌گذرانه اما ویترین خوبی از خودش و خانوادش به نمایش می‌گذاره می‌گه.

هنوز فراموش نمی کنم اون دختر خانمی که در فرانسه هر روز خون گریه می کرد به خاطر مشکلاتی که براش در زندگی مجردی رخ داده بود اما آخر هفته با دوستانش به پاریس رفته بود و با برج ایفل عکس‌های بسیار شاد گرفته بود و در صفحه اینستا خود گذاشته بود. و بسیاری کامنت گذاشته بودند که خوشا به حالت. کاش ما جای تو بودیم... و وقتی بهش اعتراض کردم که چرا این کار رو می کنی وقتی واقعا شاد نیستی. گفت: خب چه کنم خانواده و دوستان خودم هم نگران کنم؟ اما راست نمی‌گفت... واقعیت این بود که سخت بود بگوید تصوری که از خارج از ایران داشته و بخاطر آن باعث شده پدرش ماشین تاکسی اش را بفروشد تا او بتواند برای آینده اش! مهاجرت کند، غلط بوده....

چقدر پیش اومده که مثلا خانمی تعریف کرده که همسرش به راحتی از او جدا شده. یا بخاطر اینکه کاری در شهری که ساکن بودند پیدا نکردند خانم و آقا جدا از هم زندگی می کنند. هرکس در شهری. یا سالهاست بخاطر شرایط بی‌ثبات امکان فرزندآوری ندارند. یا درآمد یک نفر کفاف نمیداده و خانم هم مجبور شده در جایی بی‌ربط به تحصیلات دانشگاهی‌اش کار کنه... و حتی روزهای شنبه یکشنبه هم که ایام تعطیلات هفتگی است، کار کنند.

تنوع زیادی از این موارد است که هر کدام در ایران بود یک مصیبت عظما محسوب می‌شد که ارزش مهاجرت داشت اما اینجا دیگر راهی برایشان نمانده یا برگشت و شنیدن سرزنش یا ادامه دادن و خون دل خوردن...

این خیانت پنهانی است که هر روز تکرار می‌شه و بسیاری از وجودش بیخبرند... من حتی کسانی را دیده‌ام که با همه وجود تمایل به برگشت داشته‌اند و خانواده و دوستانشان در ایران! تلاش کرده‌اند که ایشان را منصرف کنند که نه برنگرد...

روزی که این دنیا به پایان برسد و روزی که روز حساب و کتاب باشد، روز سختی خواهد بود... که چه کسانی دانسته و ندانسته باعث فروپاشی زندگی‌های زیادی شدند...


✍🏻 تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی 🇮🇷 از فرانسه، هلند و ایران

مهاجرتپشیمانیسیاه نمایی
مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی در فرانسه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید