وقتی کتاب «خدا بود و دیگر هیچ نبود» دست نوشتههای شهید چمران در آمریکا، لبنان و ایران را میخواندم، از حوادثی باخبر شدم که هیچ از آن نمی دانستم. هیچ. هیچ معلمی، مدرسی، استاد دانشگاهی، یکی از اینها را برایم نگفته بود. ولی خداوند خیرکثیر دهد به کسانی که قلم دست می گیرند و وقایع را ثبت می کند و خیر بیشتر به کسانی که ناشر و گسترش دهنده این نوشتهها هستند. همینها هستند که شخصیت ساز و هویت ساز هستند.
میخواستم از تدریسم درباره دفاع مقدس بنویسم که حوادث لبنان رخ داد و سنگین ترین آن که شهادت سیدحسن نصرالله بود که مرا باز به سمت این کتاب کشاند. کتابی که از روزگاری از لبنان می نویسد که حملات اسرائيلی ها جایی را سالم و انسانی را زنده باقی نگذاشته بود... بسیار قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران.
این روزها خواهد گذشت. همان طور که پیش از این گذشته. همه این حوادث تا فجیع ترینش، در تاریخ رخ داده و عرصه های ابتلای دنیاست که ما هم از آن مستثنا نیستیم؛ تا بد و خوب ما و پیشتاز و موثر ما مشخص شود. اما آنچه بیش از همه توجه ام را به خود جلب کرده است که سر سجده سپاسگزاری بر نداریم اینست که در این خط و راه و صراط هستیم. می توانستیم ما هم غیر این باشیم. می توانستیم ما هم شامل این لعن باشیم که «اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذالک» اما نیستیم.
درد و رنج و اندوه و تحمل فشار سختی ها که برای هرکسی به شکلی در این دنیا رخ می دهد قانون همیشگی این دنیا بوده. اما چقدر خوشحال باشیم که درد و رنج ما در حمایت از انسانیت حقیقی، و دغدغه نجات مظلوم و در مسیر مبارزه با ظالم و کافر به دین خداست؟
از این روست که از صمیم قلب بگوییم چه حلاوتی دارد مرگ اگر انسان در راه آرمانی معتبر بمیرد... و اعتبار آرمان ما ریخته شدن خون همین انسانهایی است که در طول تاریخ بشریت طرف خداوند و احکام و دستورات او و تلاش برای مبارزه با شیاطین و دنباله های او بوده اند. بهترین انسان ها از نظر صفات انسانی الهی به اعتراف انسانهای بسیار زیاد. و اینگونه هرکس در تنهایی خود می تواند بفهمد در حزب الله است یا در حزب غیر از الله... از این روست که برای مومن یاس هرگز رخ نمی دهد. چرا که بر مبنای آیه قرآن، رسالت و ماموریتش را در این دنیا مبارزه با باطل می بیند، وقتی از صمیم قلب معتقد است که زندگی یعنی عقیده و جهاد در راه آن. اینگونه است که مصمم می گوید: چه بکشیم چه کشته شویم پیروزیم... چون هرگز به ناحق نمی کشد و جنگ و رزمش دفاع و نجات حق است و هرگز از کشته شدن بیم ندارد چرا که ماموریت خود را اینگونه به نحو احسن با عاقبت بخیری به پایان رسانده است.
ما فهمیده ایم که هدف خلقت این دنیا و انسان خوردن و خوابیدن و تولید مثل نبوده است. برای چیزی بالاتر پا به عرصه هستی گذاشته است و به همین خاطر، این روزها پر نورترین روزهای زندگی است وقتی تمام حق به مصاف تمام باطل می رود. و حق در هر دو حالت احساس پیروزی می کند و تا آخرین نفر و تا آخرین قطره خون، مبارزه می کند و هرگز در ذهن خود هم متصور نمی شود که غیر این به زندگی بی هدف و بی آرمان و بی برنامه ادامه دهد...
بر شما باد به خواندن این دست نوشته های شهید چمران. وقتی روزگار لبنان را اصلا پیش از انقلاب اسلامی ایران، پیش از وجود جمهوری اسلامی ایران شرح می دهد که چگونه اسرائیل روستا به روستایش را با خاک یکسان می کرده. مدرسه می زده. محل سکونت مردم را می زده و جایی از جنایتش در امان نبوده و چقدر کشته روی کشته می افتاده. می فهمید که داستان وجود این سگ هار واقعی است. ربطی به سیاست های امروز ندارد. می فهمید وقتی می گویند اسرائیل شر محض است و باید از صفحه روزگار محو شود، ریشه تاریخی دارد و دلایلش پر واضح روشن است که برای جنایت متولد شده، با جنایت بر این سرزمین حاکم شده و با جنایت برقرار مانده.
اینگونه است که مبارزه هم متولد می شود! اینگونه است که انسانهایی که بر مبنای فطرت خدایی زندگی می کنند نمی توانند سکوت کنند و بی تفاوت به خور و خواب و شهوت مشغول باشند.
وقتی امروز می بینیم که به زعم خیلی ها تصور می شد که اسرائیل فقط یک سرزمینی میخواست برای زندگی کردن. بعد از آن گوشه ای نشست و زندگی اش را ادامه داد. نه. او نقشه خاور میانه جدید را کشید و هیتلروار به این اندیشید که چرا همه این زمین ها برای من نباشد.
اما خب تا بوده تاریخ پر از این فرعون های متوهم بوده که سرنوشت همه شان یک شکل بوده؛ نابودی!
اگر اینها هم اهل خواندن تاریخ بشریت بودند میفهیدند که اصلا سنت و چینش این دنیا امکان برقرار ماندن باطل را در خود نمی پذیرد و دیر یا زود هرکس باطل و اهل باطل است به شکلی فردی یا جمعی نابود می شود. فردی اش می شود نمرود که با یک پشه که راه تنفسش را بست با صورت به زمین افتاد و جمعی اش می شود فرعون و لشگریانش که با امواج از همه شکافته دریا در یک لحظه برای همیشه نابود شدند.
این داستان تکراری تاریخ در هر دوره بشری پایان روشنی دارد. حزب الله هم الغالبون. گروهی که با خداست و خدا طرف آنهاست. حتی آنان که اهل آزمایش های تجربی هستند و فقط به ماده و تکرارپذیری یک پدیده اعتقاد دارند تا آن را یک قانون و قاعده علمی نام گذاری کنند به راحتی پس از خواندن تاریخ بشر می توانند به این قانون هم ایمان آورند که حق می آید و باطل می رود. و به شکل طبیعی باطل نابود شدنی است...
✍️ مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی🇮🇷 در هلند، فرانسه و ایران