یک روزی زیبا بودن خیلی خاص بود. شب جشن ازدواج و دیدن چهره عروس که چه شکلی شده خیلی هیجانانگیز بود. زنی زیبا را به تصویر کشیدن بسیار دیدنی بود.
اما امروز جامعه از زنان زیبا و تقریبا شبیه به هم اشباع است. دیگر کسی از یک چهره بسیار زیبا و خوش آرایش هیجان زده نمیشود یا عموم دختران شب جشن عروسی خیلی متفاوت با سایر زمانهایشان نیستند.
دیگر انگیزهای برای زیباتر کردن خود نمیماند... از بس همه زیبا شدهاند و تو یکی از هزاران هزار زن زیبا خواهی بود که نگاهت هم نمیکنند...
آدم دوست دارد ایدهای متفاوت داشته باشد. مثلا خود را از دیده شدن حفظ کند. خود را اسیر زیبا سازی تکراری فراگیر نکند. به چیز جدیدی فکر کند که آن هزاران هزار فکر نمیکنند و متفاوت عمل کند...
میدانید چرا داعش در غرب طرفداران زیادی پیدا کرد؟ بخصوص از جنس دختران؟
چون برعکس فرهنگ غرب که همه را عریان کرده بود و بیارزش و به دلیل عرضه بالا، تقاضا کم شده بود... ناگهان مردانی پیدا شدند که شعارشان این بود: جز برای خدا نباید وجودت را در اختیار کسی قرار دهی، حتی در معرض دید...
فیلمی فرانسوی دیدم که این داستان را به طرز عجیبی خوب به تصویر کشیده بود. دخترکی فرانسوی که حاضر شده بود خود را کامل از دید هرکس جز آنکه خاطرخواهش شده بود و او را برای خدا برای خود میخواست، بپوشاند.
تشنگی غیرت مرد را خواستن بعد از دست و دلبازی زنان درباره خودشان، تشنگی عجیبی است...
چه زیبا گفت آنکه گفت: زنان فهمیدند که دست و دلبازی درباره خودشان، باعث طعن و تحقیرشان شده است...
حالا داعش که ساختگی بود و بویی از حقایق و معارف الهی دین نبرده بود. اما ببینید و فکر کنید اگر هر یک از مردان یک جامعه غیرت و محبت صادقانهشان را فقط نثار حلال خود کنند و از زنان دیگر چشم بپوشند و حتی توجه نکنند و محل ندهند، جامعه به دست خود زنانی که تصمیم به تغییر نظر و رویه میگیرند، چه شکلی خواهد شد...