تا انتهای افق
تا انتهای افق
خواندن ۲ دقیقه·۲ ماه پیش

هدیهٔ روز دانش آموز ۴

جلسه تمام شد. آمدم بروم ناگهان برگشتم و گفتم: بچه‌ها فقط حواستان باشد این کتاب ارزشمند است و باید به آن احترام گذاشته شود. روی زمین نگذارید. پاهای خود را سمت آن دراز نکنید. با آن شوخی نکنید و با بی‌توجهی دست نگیرید. دیدم بچه‌ها حساس شدند و سعی کردند بیشتر رعایت کنند...

نمی توانم بگویم از واکنش بچه‌ها اضطراب نداشتم، از اینکه پس بزنند یا مسخره کنند. اما چنین اتفاقی نیفتاد که هیچ. بعد که صحبت‌هایم تمام شد و در حال خروج از سالن بودم،‌ چند نفر از بچه‌ها دورم جمع شدند و ابراز احساس کردند.

یکی گفت: خانم ما باورمون نمیشه بخاطر ما انرژی گذاشتید، وقت گذاشتید و یک هدیه مخصوص تهیه کردید. همین که این انرژی را گذاشتید خیلی برایمان ارزشمند است و این هدیه را دوست داریم. یکی گفت: خانم تا حالا کسی برای ما به این شکل ویژه تلاش نکرده بود. تلاش شما برای گرایش پیدا کردن ما ارزشمند هست. دیگری گفت: ما در خانه همیشه قرآن داشتیم ولی من هیچ وقت سمتش نرفتم. اما اینبار ترغیب شدم ببینم واقعا این چه کتابی است که شما انقدر نسبت به آن عشق و علاقه نشان می‌دهید. قول می‌دهم که بخوانم.

این گذشت تا یک روز چند نفر از مادرها مدرسه آمدند. خیلی ابراز لطف و قدردانی داشتند. یکی گفت: دخترم گفته من به احترام کار معلمم باید این قرآن را بخوانم و می‌بینم که هر شب یک صفحه می‌خواند. یکی گفت: دخترم با خنده گفته آخر این خانم معلم مرا مسلمان می‌کند... علاقه‌مند شده‌ام و واقعا وقتی با نیت باز می‌کنم جواب‌های دقیقی می‌آید...
حس خوبی بود. خیلی خوب. بغض و اشک و سجده شکر‌‌‌... و زمزمه کردن این جمله معروف: «ما مامور به تکلیفیم نه نتیجه»

قضیه به اینجا ختم نشد. هر جلسه از بچه‌ها می‌خواستم قرآن‌های خود را بیاورند. و ساعت قرآن از روی کتاب آسمانی می‌خواندیم. و هرکس مخصوص خود یک کتاب آسمانی داشت... کتابی که در دنیا و آخرت ان شالله همراه ایشان خواهد شد. همراه و دستگیر...

فیلمی که در ادامه می‌آید ببینید. ببینید واقعا نقش معلم و مدرسه در معرفی این کتاب آسمانی چقدر می‌تواند مهم و موثر باشد...
گاهی مشکل کوتاهی ماست...


✍🏻 مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی 🇮🇷 از فرانسه، هلند و ایران

قرآنمربیتربیت
مشاهدات، تجارب و یادداشت های یک دانشجوی ایرانی در فرانسه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید