چهل سالگی چگونه خواهد بود؟
خب امروز دوتا پست مربوط به چهل سالگی یا چهل سال بعد خوندم،که خیلی برام جالب اومد.تصمیم گرفتم نظر خودمم بگم.
اول راجب چهل سالگیم میخوام بگم،بنظرم زندگیم عین الانه هم توش غم هست هم شادی،هنوز هم وقتی بع بابام فکر میکنم غم میشینه تو دلم،اشک میاد توی چشمم،یا وقتی یه فیلم خوب میبینم کلی حالم خوب میشه.
زندگی همینه فقط دهه به دهه تکرار میشه.
چهل سالم که بشه،حتما ازدواج کردم حتما هم خدا قسمت کنه دوتا فسقلی دارم.اگه هم نداشتم دوتا به سرپرستی میگیرم.بچه ها خیلی مهمن تو زندگی حتما باید باشن.اون موقع شاغلم مثل الان ولی با حقوق متفاوت،توی اون سن وقتی به خانواده پول بدم دیگه انتظار نخواهم داشت بهم برگردونن شاید چون نباید هم برگردونن?♀️مثل خودمون که به مامان باباهامون برنگردوندیم هیچیو.
چهل سالم که بشه هنوز به گل و گیاه علاقه دارم،به حیوونا،حتما بازم مثل الان حیوون خونگی دارم.چقدر خوب که هنوز عاشق همه چی هستم.درست مثل بچگیام عاشق زبانم،شاید توی چهل سالگی تصمیما و کارای مهمتری برای زبانم گرفتم.
هنوز هم برای دوستیا ارزش قائلم،هنوزم وقتی حالم بده با دوستام میرم بیرون.دلم میخواد تا ۴۰ سالگیم حتما کلی سفر رفته باشم مثل الان که کلی رفتم ولی اینکه کجا زندگی میکنم رو نمیدونم دلمم نمیخواد بهش فکر کنم،اون یه مورد مهم نیست واقعا هرجا باشم دلم اونجاییه که خانواده ام اونجاست. بینهایت ادم خانواده دوستی هستم،فداکاری براشون از ویژگی هایی هست که دارم.
هنوز کتاب میخونم،شعر میخونم و روحمو با اونا تمیز و اروم نگه میدارم،کاش شوهرمم اهل کتاب و شعر باشه،برام بخونه براش بخونم.به انتخابم اطمینان دارم. با چشم و گوش بسته کسیو انتخاب نمیکنم که لیاقت عشق و خوبیامو نداشته باشه.
یه ماشین دارم مثه الان،اینکه مدلش چیه رو از الان نمیگم ایران باشم احتمالا صدسالم ایران باشم فقط همین پرشیارو داشته باشم،خدایی این چهارمین پرشیای ماست،همشونم صفر صفر از کارخونه دراوردیم،عشق عجیب خانواده ام به پرشیا قابل تحسین و ستایشه.اگه ایران نباشم یه جنسیس دارم.
احتمالا دلتنگ بچگیام بشم،بیشتر از همه دلتنگ جوونیم
خوبه که الان جوونم و ازش تا میتونم بهترین استفاده رو میبرم.خوبه که قدرشو میدونم و اونجوری ساختمش که ده ۱۵ سال پیش ارزوشو داشتم.