اینکه باید از کجا شروع کرد من میگم باید از اول شروع کرد از آغاز؛جایی تو دل آسمون جایی که فقط خدا بود و فرشتهاش،جایی که همه همو دوست داشتن،جایی که زیر درختاش نهر های شیر وعسل جاریه،کاخ های مرمرین داره خلاصه خیلی قشنگه تا اونجا که خدا آستین هاشو بالا زد و به فرشته هاش گفت میخوام کاری کنم کارستون برید و برام گل بیارید و دست بکار شد این که چقدر طول کشید نمیدونم ولی بلاخره زمان رو نمایی از شاهکار خلقت رسید پرده ها بالارفتن و آدم و حوا ی زیبا به روی صحنه اومدن خدا به فرشته هاش گفت سجده کنید؛ فرشته ها بی چون و چرا سجده کردن الا شیطون...شیطون که به تیرچه ی قباش برخورده بود گفت چرا باید سجده کنم، من میلیون ها سال عبادت کردم حالا بیام به این تازه به دوران رسیده ها سجده کنم و هر چی خدا گفت من بهت میگم سجده کن شیطون پاشو کرده بود توی ی کفش که نه ...
و از اینجا شروع شد، از اینجایی که شیطون خودخواهی کرد و خودش رو بالاتر از ما دید و سجده نکرد،حالا چی میشد یکمی به خودش زحمت میداد و خم میشد که بعد نخواد گناه سجده نکردنش رو گردن خدا بندازه و خداهم عصبانی بشه و اونو از بهشت بندازه بیرون و اونم که حالا حسابی زخم خورده بود بخواد دق و دلیش رو سر ما خالی کنه و این بشه که میلیون ها ساله مثله بختک افتاده به جون ما و زندگی ما که یک لحظه هم از وسوسه هاش در امان نیستیم و بعد آدم و حوا،جد بزرگوار ما که طمع کردن و برای ی زندگی جاودانه گندم خوردن ....کاش گندم نمیخوردن،کاش طمع نمیکردن و این شد که ماهم از بهشت پرت شدیم بیرون و افتادیم روی زمین و ما و دشمن قدیمی مون شیطان رجیم روی زمین تنها موندیم ، شیطانی که قول داده بود ومهلت خواسته بود که ما رو از راه به در کنه.آدم وحوا تشکیل خانواده دادن و روی زمین زندگی کردن،بچه دار شدن وبچه هاشون هم تشکیل خانواده دادن و روی زمین کار کردنو مزارع رو آباد کردن و به چوپانی و دامداری مشغول شدن تا اینکه اخوی های گرامیمون هابیل و قابیل ی کشاورز و چوپان شریف که نذر کردن در راه خدا قربانی بدن،برادر هابیل از هر محصول خوبش رو برای خدا نذر میکنه و قابیل.......
برادر جان اخوی کاش ی گوسفند چاق و چله تر میذاشتی کنار که بعد نخوایی حسادت کنی و دستت به خون برادرت آلوده بشه و بشی اَصبَحَ مِن النادِمین و این که هرچی قتل و جنایت بعد از تو انجام بشه گردنه تو بیفته که چی، که تو خشت اول رو کج گذاشتی و قصه ی ما هم به اینجا رسید که دستمون به خون برادرامون،هم نوعمون آلوده شد و همه ی این جنایت ها و گناهای ما آدما برگشت به غرور و تکبر شیطان،زیاده خواهی آدم و حسادت قابیل و اینکه شیطان شد دشمن آشکارمون ، زمین شد زیستگاهمون و تا ابد شدیم نادم و پشیمان.