ویرگول
ورودثبت نام
Pinar
Pinarنویسنده‌ی تاریکی، روایت‌گر حقیقت‌هایی که کسی جرأت گفتنش رو نداره. اسمی ندارم که صدا بزنی، ولی داستان‌هام واقعی‌تر از آدم‌های اطرافتن. "من، پینار در سایه‌ها مینویسم." 🖤
Pinar
Pinar
خواندن ۱ دقیقه·۴ ماه پیش

<<نایا دختری که از باید ها نجات پیدا کرد >>

🎬 قسمت چهارم داستان نایا مانی
«بیداری درون»

صبح شد و نایا دوباره چشم باز کرد، ولی این بار چیز عجیبی حس می‌کرد: سبک‌تر بود، انگار همه طناب‌های ذهنش شل شده بودن.
دفترچه‌اش رو برداشت و شروع کرد نوشتن، بدون ترس، بدون باید و نباید.
هر جمله مثل نفس تازه‌ای بود که به ریه‌هایش می‌رسید.
وقتی به نقاشی دیروز نگاه کرد، لبخند کوچکی زد. نه طناب‌ها هنوز هستن، نه سایه‌ها، ولی حالا می‌دانست چطور ازشون عبور کنه.
تصمیم گرفت هر روز یک ساعت رو به خودش اختصاص بده، فقط خودش، بدون هیچ اجبار یا قضاوت.
در حیاط رفت و دستاشو به سمت آفتاب دراز کرد؛ گرما روی پوستش حس آزادی می‌داد.
وقتی خواهرش نیروانا کنارش آمد، نایا فقط گفت:
– امروز فقط خودم مهمم، همین.
نیروانا لبخند زد، هیچ حرفی نزد، فقط همراهش شد.
نایا برای اولین بار حس کرد که زندگی، حتی با همه فشارها و توقعات، می‌تواند مال خودش باشد.
و همان لحظه، تصمیم گرفت که هر قدم، هر انتخاب، هر فکر، به خودش تعلق داشته باشد.

توضیح:
نام «نایا» در این داستان، واقعی نیست و صرفاً برای حفظ حریم شخصیت اصلی انتخاب شده. هرگونه تشابه اسمی، کاملاً تصادفی است.

تجربه شخصی
۲
۰
Pinar
Pinar
نویسنده‌ی تاریکی، روایت‌گر حقیقت‌هایی که کسی جرأت گفتنش رو نداره. اسمی ندارم که صدا بزنی، ولی داستان‌هام واقعی‌تر از آدم‌های اطرافتن. "من، پینار در سایه‌ها مینویسم." 🖤
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید