ویرگول
ورودثبت نام
نوش آفرین
نوش آفرین
نوش آفرین
نوش آفرین
خواندن ۲ دقیقه·۱ ماه پیش

پتویی که خفه‌مان می‌کند

گاهی احساس می‌کنم در دنیایی زندگی می‌کنیم که همه از هم تعریف می‌کنند، بی‌آن‌که واقعاً هم‌دیگر را ببینند.
در جمع‌ها، در شبکه‌ها، در کار. همه لبخند می‌زنند، همه می‌گویند «تو عالی‌ای»، «کارت درسته»، «من با تو موافقم»؛
اما پشت این همه توافق، چیزی خسته و مصنوعی خوابیده است؛ ترس.
ترس از این‌که مبادا کسی از ما بدش بیاید، مبادا تنها بمانیم، مبادا هوای جمع سرد شود.

صمیمیتِ امروز، بیشتر شبیه پتویی است که دارد خفه‌مان می‌کند.
گرم است، اما نمی‌گذارد نفس بکشیم.

حتی در جامعه هم همین داستان ادامه دارد.
در مغازه، در فرودگاه، در رستوران، همه سعی می‌کنند «دوست‌داشتنی» باشند.
گارسونی که بی‌وقفه لبخند می‌زند، مهمانداری که با ادب اغراق‌آمیز حرف می‌زند،
فروشنده‌ای که با صدای نرم و چشمان درخشان می‌گوید «قربونت برم».
اما من در این لبخندها صداقت نمی‌بینم.
نه چون آدم‌های بدی‌اند، بلکه چون یاد گرفته‌ایم مهربان بودن را با تظاهر اشتباه بگیریم.
ما به جای ساختن رابطه‌ای بر پایه‌ی کیفیت و اعتماد، ترجیح می‌دهیم چند دقیقه‌ای با «جلب رضایت» زنده بمانیم.

و من ته این مسیر، در هر شکلش — اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی — شکست می‌بینم.
شکستی آرام و بی‌صدا، مثل ترک‌های ریزی که زیر سطح شیشه می‌دوند و دیر یا زود آن را خرد می‌کنند.

چیزی که بیشتر از همه دلم را می‌سوزاند، این است که حالا حتی صمیمیت واقعی هم سوءتفاهم شده.
وقتی بی‌قصد، صادقانه، از دل خودت به کسی نزدیک می‌شوی،
خیلی‌ها فکر می‌کنند داری نقشه می‌کشی، دنبال منفعتی هستی،
در حالی‌که فقط خواستی کنارش بایستی، همین.
همین نزدیکی ساده، همین بی‌قصدی، انگار برای جهان امروز زیادی خالص است.

گاهی دلم می‌خواهد از این دایره بیرون بزنم،
بروم جایی که آدم‌ها مثل درخت‌ها باشند — بی‌ادعا، بی‌تملق،
فقط با بودن‌شان آرامت کنند، نه با لبخندشان.

شاید همین را گم کرده‌ایم؛
توانِ ایستادن در کنار هم، بی‌آن‌که بخواهیم هم را قانع کنیم یا جلب کنیم.
شاید وقتش رسیده یاد بگیریم که ارزش حضور، در سادگی است؛
در گفتنِ «نمی‌دانم»، در سکوت، در نگاه‌هایی که چیزی نمی‌فروشند.

گاهی خیال می‌کنم اگر سکوت کنیم، جهان خودش دوباره یادمان می‌دهد صادق باشیم.
باد برای جلب رضایت کسی نمی‌وزد،
دریا برای تحسین شدن موج نمی‌سازد،
و درخت، هر بهار، بی‌نام و منت، دوباره سبز می‌شود.
کاش ما هم بتوانیم مثل آن‌ها باشیم.

ترس از تنهایی
۲
۰
نوش آفرین
نوش آفرین
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید