محمدرضا نوروزی
محمدرضا نوروزی
خواندن ۹ دقیقه·۵ سال پیش

روز ملی باد


«این پدیده» سالها بود که مردمان را به کام مرگ میکشاند.وقتش بود کاری برایش انجام شود.

روز ملی باد

چند سالی بود که با ورود فصل پنجم به طبیعت ، یک رویداد عجیب رخ میداد. رویدادی که تا آن هنگام در هیچ کجای این جهان چند بعدی دیده نشده بود.برای همین کسی هم راه حلی برای آن پیش بینی یا کشف نکرده بود.مردم به این پدیده« چپیدگی» میگفتند.اما در اخبار و روزنامه و خلاصه محافل علمی و غیر علمی رسمی از این نام استفاده نمی شد چون هنوز فرهنگستان برای این پدیده نامی انتخاب نکرده بود* و تنها از ترکیب خوش آوای «این پدیده» استفاده میشد.

«این پدیده» جدا از تاثیرات وحشتناکی که داشت،باعث آلودگی بسیار شدید هوا میشد و بسیاری از اهالی شارستانهای پایین و بالا و چپ و راست و ایضا مرکز را به کام مرگ میکشاند و به خصوص کودکان و پیران را شدیدتر متاثر میکرد.«این پدیده»باعث میشد تا هوای گرم بالا و پایین هوای سرد قرار بگیرد و این هوای سرد نتواند از جایش تکان بخورد. برای همین آلودگی هایی که توی این هوای سرد قرار میگرفت(حاصل از کارخانجات «بسیار بزرگ» و بزرگ(توی این شارستان همانطور که میدانید صنایع کوچک و غیر مادر وجود نداشت)هم از جایشان تکان نمی خورد و بنابراین هوا هی آلوده میشد و آلوده میشد و می شد و میشد تا اینکه....کسی نمیدانست که چه میشد تا اینکه «این پدیده» خودش تمام میشد و مردم نفس آسوده میکشیدند.

این تاریخچه ی کوتاه نشان میدهد که اوضاع از چه قرار است.توی این چند سالی که «این پدیده» در شهر رخ داد دانشمندان زیادی تلاش کردند تا بفهمند که چه باید بکنند و تا اکنون(که حدود ۴ سال از«این پدیده» میگذرد)رویداد های زیر برای مهار و کنترل آن انجام شده است(این فهرست تقریبا کامل است و همه از جراید سراسری و غیر سراسری جمع آوری شده است):

-برگزاری سمینار ملی «این پدیده»چیست؟با حضور بیش از چندین و چند اندیشمند در سالن.....

-برگزاری جشن  پایان «این پدیده»

-برگزاری مراسم دعای نرسیدن «این پدیده» در پایان فصل چهارم

-زدن زنگ نمادین «این پدیده» در مدارس .این کار به دلیل اهمیت «این پدیده»در زندگی آدمیان بوده است.

-درج نام«این پدیده» در تقویم و اختصاص یک روز خاص به احترام قربانیان «این پدیده»

-درج شعار های مخصوص«این پدیده» روی پیراهن  یازده تیم فوتبال اصلی که  در شهر بازی میکردند.

-رایزنی با سفرای ولایات مختلف در باره ی «این پدیده»

-برگزاری نخستین دوره ی سمپوزیم هنری با محوریت «این پدیده»

این فهرست را همین جا قطع میکنم چون فهرست فعالیت های آموزشی-فرهنگی - علمی  در این زمینه اینقدر زیاد و وسیع است که اگر بخواهم همه ی آنها را اعلام کنم دیگر به باقی قضایا نمیرسم.اما همه ی فعالیت های انجام شده در باره ی «این پدیده» به همین اندازه مهم و اثر بخش بوده(اگر نبود که تا کنون  احد الناسی در شهر زنده نمانده بود و این مهمترین دلیلی است که  نشان میدهد فعالیت های انجام شده اثر بخش بوده است)

اما با ورود دولت جدید به شارستان بایستی یکبار برای همیشه این موضوع به نتیجه می رسید و دیگر کسی از «این پدیده»در رنج نباشددولت جدید برای همه ی کارها یک راه حل داشت.فقط یک راه حل و البته که اون یک راه حل هم بهترین بود .برای همین بالاخره دولت جدید تصمیم گرفت که کار «این پدیده» رو یکسره کند. یکسره به تمام معنی.برای همین ابتدا یک کمیته ی راهکار یابی تاسیس شد. اعضای این کمیته عبارت بودند از :«رییس دولت،معاون او ،رییس دفتر او،همکار قدیم او،هم مدرسه ای قدیم او،همسایه ی او،پدر عروس او ،یک دانشمند از همدانشگاهی های او ، ودر نهایت یکی از استادان او».برای اینکه  نقش علم را در این کمیته ی راهکار یابی بدانید کافی است بدانید که به جز یک نفر باقی افراد این گروه دارای درجه ی دکترا از دانشگاه های معتبر هستند.

به هر حال این کارگروه(به دلیل اصالت کار و فعالیت ، در دولت جدید همه ی گروه ها به کارگروه تبدیل شده بودند و همه ی گروه هایی که حاضر نشده بودند نام کارگروه را برای خود انتخاب کنند به طور رسمی به گروهچک تغییر نام داده شده بودند.) در مدتی کمتر از یک هفته بیش از ۴۳۸۹۱ ساعت جلسه گذاشت و در یک جلسه ی مطبوعاتی با حضور همه ی ارباب جراید داخلی(چون موضوع یک موضوع داخلی بود بنابراین ارباب جراید خارجی دعوت نشده بودند) همه ی ۵۴۶ مصوبه ی این کارگروه اعلام و توصیف شد.اما مهمترین بخش این مصوبات موضوع و راه کار عملی برای برچیدن بساط «این پدیده» بود.

در مدتی کمتر از ۲۵ روز تقویم رسمی شارستان تغییر کرد و روزی به نام «روز ملی باد» تعیین شد. برای این روز همه ی شهر  آذین بندی شد. در تمام مجالس رسمی  و نیز رادیو تلویزیون های ملی و خصوصی تبلیغ این روز انجام میشد. همه ی خواننده های ولایات اعم از زن و مرد شروع کردند به خواندن ترانه های حماسی و وطن گرایانه در باره ی این روز ملی و همه ی مجریان برنامه های مختلف رادیو تلویزیونی در حالی که  باد به غبغب انداخته و ناگهان لحن گفتارشان ادبی شده بود ، به همدیگر به مهمانانشان و به شنوندگان و بینندگانشان تبریک میگفتند. راستی برخی از آن غیر کارگروه ها که اکنون با نام گروهچک شناخته میشدند هم توبیخ و توقیف و زندانی شدند ،چون هیچ یک از انها این روز ملی باد را نپسندیده بودند. البته نپسندیده بودند واژه ی خوبی نیست چون اصل ماجرا این بود که آنها نام این روز را  و مراسم آن را تعیین نکرده بودند.برای همین با آن مخالف بودند .

اما این همه ی ماجرا و نقشه ی راه نبود.کارگروه فوق الذکر به این نتیجه رسیده بودند که دلیل اصلی «این پدیده» عدم وزش باد است. اگر باد بوزد  همه ی مشکلات حل میشود.هرچند برخی از دانشگاهیان که البته حال و روز معلومی داشتند به صنایع مادر (و بی پدر) و ...ایرادهایی میگرفتند اما به هر حال آنها چندان عاقل نبودند.دلیل همین بود....بی باد بودن شهر خودمان مهمترین دلیل«این پدیده» بود.حالا راه حل در خود صورت مساله بود....اگر باد نوزد «این پدیده» دیده میشود و اگر بوزد«این پدیده» جایی برای بروز ندارد...پس باید کاری کنیم باد بوزد...همین.و البته که اینهمه آدم توی شهر داریم و آنها میتوانند کمکمان کنند.آنها به خودشان کمک میکنند...پس بشتابید هموطنان....

روز ملی باد فرا رسید. نیروهای داوطلب  سازماندهی شده بودند تا  بتوانند مردمی را که برای این روز به غربی ترین نقطه ی  شارستان آمده بودند را  هماهنگ کنند.صحنه های پر شور و حس برانگیزی بود. از پیرمرد و پیرزن های  فرتوت  تا  خردسالان ۳-۴-۵ ساله ...همه و همه آمده بودند تا یکبار برای همیشه مشکل «این پدیده » را حل کنند. آنها توسط نیروهای داوطلب مردمی که عمدتا جوان بودند راهنمایی میشدند. در مسیر حرکت و ورود مردم مشتاق ، دکه های کوچک و بزرگی احداث شده بود و به مردم کاسه های نسبتا بزرگی از  آش  داده میشد. با اینکه هوا گرم بود اما باز هم آش داغ به آنها داده میشد. آشی که به آنها داده میشد چندان آش رایج و مرسومی نبود. ترکیبی از آلو ، نخود و لوبیای فراوان،کمی سبزی  نمک و فلفل(به خصوص فلفل زیاد) این آش نسبتا رقیق کاملا هوشمندانه انتخاب شده بود و  کارگروه فوق الذکر  این  اش را طراحی کرده بود و هزینه ی گزاف چند میلیارد شاری** را با طیب خاطر برای آن پرداخت کرده بود و در نهایت دستور  پختش را به آشپزهای داخلی داده بود.

مردم آش را میخوردند و عرق میریختند و پیاده روی میکردند. چهره ی برخی از آنها کاملا بر افروخته بود ،برخی از آنها حسابی به خود فشار میآوردند ...و راه میرفتند...بایستی همی آنها در محل های از پیش تعیین شده قرار میگرفتند. آش به میزان فراوانی موجود بود و هر که هر میزان می خواست بهشان داده میشد. حتی برخی(بیشتر افراد) جدا بیش از توان و ظرفیتشان از این آش میخوردند و خوشحال بودند که برای این کار ملی بیش از توانشان مایه گذاشته و دارند جانفشانی میکنند.بالاخره همه ی  افراد که جمعیتشان بر اساس برآورد های رسمی بیش از ۲۷۰ میلیون نفر بود(جمعیت شارستان حدود ۳۲۰ میلیون نفر بود...بر اساس آمار های رسمی بیش از ۴۰ میلیون نفر در بیمارستانها و حصارتگاه ها حضور داشتند که طبعا نمیتوانستند بیایند و ده میلیون نفر باقی مانده هم از اعضای گروهک ها بودند که باز هم طبعا نیامده بودند)

همه ی ۲۷۰ میلیون نفر در جایگاهایی که بر اساس کد شناساییشان معلوم شده بود قرار گرفتند. البته ننشسته بودند چون اصلا نباید مینشستند. آنها در وضعیتی شبیه به وضعیت دونده های دوی صد متر در نقطه ی استارت قرار گرفتند. دستها روی زمین،پاها کشیده و باسنها رو به هوا.اما از دویدن خبری نبود.سکوت عجیبی در کل شارستان برپا بود و تنها صدای بال درونهایی که از این صحنه ی حماسی و سرنوشت ساز فیلم میگرفتند و برای پخش روی آنتنها ارسال میکردند شنیده میشد. همه ی ۲۷۰ میلیون نفر بایستی پس از خوردن چند کاسه آش مخصوص روز ملی باد مقدار متنابهی باد در شکمشان تولید و جمع شده باشد و اکنون با شلیک یک گلوله آنها(همه ی ۲۷۰ میلیون نفر)همزمان این باد را رها کنند....و کردند. ۲۷۰ میلیون نفر ،هریک چیزی در حدود ۱۳۲۶ سیسی گاز از شکم رها کردند. برخی بی صدا برخی با صدا(و البته میدانید که ...صدا اهمیتی نداشت)اما در بروشورها و همینطور از بلندگوها پیاپی اعلام میشد که باد صدا دار بهتر است چون نشان میدهد سرعت باد بیشتر است(و البته میدانید که در این مورد خاص سرعت مهم است) همه ی اینها را فیزیکدانها ی انجمن فیزیک خوانده های شارستان محاسبه کرده بودند.به هر حال کارگروه یک کار تمام علمی و صد در صد کارشناسی شده را انجام داده بودند.حجم زیادی باد تولید شد...هر چند سرعتش کم بود اما بالاخره باد بود...هوا کمی جابجا شد ولی جدا جابجا شد.همین جابجایی باعث شد تا مشکل  «این پدیده» حل شود...هر چند تا مدتی نسبتا طولانی در شارستان بوی متان و گوگرد و تخم مرغ گندیده به مشام میرسید اما به هر حال مشکل «این پدیده» حل شده بود...مردم شاد بودند...آشپزها هر از گاهی آش میپختند...باغداران مساحت بیشتری از باغهایشان را به کشت آلو اختصاص دادند...تجار بزرگ شهر به واردات آلو از کشور بادامستانیان رو آوردند و خلاصه یک تیر و چندین و چند نشان زده شد . هوا تمیز(حال گیریم کمی بدبو) شده بود، تجارت رونق گرفته بود، دیپلماسی دوست پروری شکل گرفت ، شادمانی برگشته بود، بچه ها و پیرها کمتر میمردند(یا اگر میمردند دلیلش چیزی به جز این پدیده بود) باغداری رواج یافته بود و ...و صد البته که سیاهی اش برای گروهکهای مخالف ماند.


*-فرهنگستان فقط برای کلماتی که معادل خارجی داشت واژه گزینی میکرد و چون هیچ کلمه ای برای «این پدیده» تا کنون شناخته نشده بود ،پس فرهنگستان هم تلاش نمیکرد واژه ای برای «این پدیده» پیدا کند یا بسازد.

**- شاری نام واحد پول شارستان است . هر شاری ۱۲۱  فیتکوین ارزش دارد. فیتکوین ارز بین المللی شارستانهای دور و نزدیک است.

محیط زیستطنزآلودگی هواوارونگی
محمدرضا(پژمان)نوروزی. ژورنالیست علمی که تااطلاع ثانوی به طراحی موزه"مشغولم. نجوم آماتوری بلدم و آموزش می‌دهم . میکروبیوولوژی خوانده و پداگوژی پژوهیده‌ام.اینجا و همواره اما نقش "معلمی" را رعایت می‌کنم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید