آقا اجازه؟ ما توانی برای گذراندن دوره ی نقاهت نداریم. یعنی نه که دلمان نخواهد، توانش نیست. نه که توان جسمی نباشد-که اگرراستش را بخواهید این هم نیست_ و نخواهیم و ناز کنیم؛ نه. شرایطش مهیا نیست که بعد از این جراحی، بخوابیم توی تخت و از دوره ی نقاهت برای مطالعه ی کتاب و دابسمش سلام فرمانده گرفتن و تماشای فیلم و امثالهم استفاده کنیم. به هر حال، نقاهت هم آداب مخصوص خودش را دارد.. اولین رکن آن توانایی دراز کشیدن است به طوری که راحتی برقرار شود. اما متاسفانه به خاطر شرایط خاصی که جراحی داشته و آسیب هایی که به عضلات تحتانی وارد گشته، امکان خوابیدن تنها به صورت دمر ممکن است. از دمر و کمر که بگذریم، رکن "امکانات" هم فراهم نیست. پماد و آلوئه ورا و ضماد و آناناس و آبمیوه ی مصنوعی و طبیعی و مواد پروتیینی و تعذیه ی سالم که بماند؛ دیگر حتی روغن هم دستمان نمی دهند که روی زخم بمالیم تا بلکه توانایی راه رفتن مسیر شود. با شرایط ذکر شده، احتمالا شما هم معتقد هستید که مجالی برای نقاهت نیست. باید بلافاصله پس از جراحی رخت و لباس مربوطه را بالا کشیده و به راه ادامه داد. چون اینجا حتی وقتی راهت را پرتلاش و تا مرز گسستگی ادامه دهی، باز هم کم خواهی آورد.. چون معلوم نیست جراحی بعدی با چه فاصله ای انجام شود. جای امید و دلداری به خویش که «شاید بعدی اش یک سال بعد بود» هم نیست. چرا که عقل انگشتش را در جای جراحی قبلی فرو کرده و با درد مربوطه، همه چیز را یادآوری می کند. یادت می آید که اگر از کم وکیف درمان بپرسی، در ادامه ی بعضی جراحی ها ممکن است به تشخیص پزشک، لوله اکسیژنت را بچینند؛ چرا که «حوصله ی شرح قصه نیست». یادت می آید که اینجا جایی نیست که دلخوش به این مقدار جراحی باشی؛ حتی اگر برای فراموشی مقدار جراحت وارده قصد تفریح کنی، احتمال خراب شدن مترو و پل و یا حتی متروپل روی سرت وجود دارد.
آقا اجازه.. دیگر اهمیتی ندارد که اجازه بدهید یا نه. جان و کان و مکانی برای قبول و یا رد اوامر نمانده. ما فقط تقاضای مردن با همان جراحات قبلی را داریم.. نه درد جدید میخواهیم نه درمان. خلاصه بگوییم؛ مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان.