(نوشته را قبلا نوشتم؛ با توجه به اتفاقات همان موقع!)
دین دین دین..
با عرض سلام و شب بخیر خدمت مردم عزیزِ کَتآباد.. امیدواریم روز خوبی را سپری کرده باشید. با مشروح اخبارِ نیم روزی و تمام روزی در خدمت شما هستیم. همانطور که خودتان نیز حتما تجربه کرده اید، چند روزی است که دسترسی به تعدادی از شبکه های مجازی معاند محدود شده است. البته امیدواریم شخصِ خودتان تجربه نکرده باشید و از سایرین شنیده باشید؛ بعدِ شنیدن هم ارتباط خود را با آنان قطع کرده باشید. بهرحال، چون پیگیر مطالبات شماییم و در تلاشیم این پیگیری همواره مثل روز اول تازه باشد، شماره ی یکی از مسئولین را گیر آورده ایم و الان به ناچار پشت خط هستند. با عرض سلام، آقای کتلت زاده اصل، حالتون خوبه انشالله؟
+با عرض سلام خدمت شما مجری محترم و عوامل برنامه مفرح و شادتون و مردم عزیز و سرحال و اونایی که دارن صدای من رو میشنون. بله خوبم. شما خوبید به امید خدا؟
*البته شایان ذکر هستش برنامه ما مفرح نیست؛اخباره. مچکرم.خب بدون فوت وقت بریم سروقتِ سوال بنده..جسارتا عده ای از مردم شکایاتی داشتن مبنی بر اینکه اینترنت قطعه..ما هم برای پاره ای از توضیحات خدمت جنابعالی تماس حاصل کردیم.
+ والا لحنت رو نپسندیدما..ما خودمون متخصص پاره و پاره ای از توضیحاتیم.. چی؟ زنده س؟ زودتر بگو دیگه..بله..میگفتم ما خودمون متخصص پارگی سیم های تلفن و برق و مشترکینش و ..هستیم.
والا اینترنت رو که به والله منم ناراضی ام.. این چه وضعشه؟ زدن قطع کردن همه چیو.. نه میشه معامله کنی..نه میشه توییت کنی دلت خنک شه و اعتراضت رو به صورت مسالمت آمیز نشون بدی. بله بنده م شکایت دارم.
*حس میکنم اشتباه شده.. ما زنگ زدیم از جنابعالی بپرسیم چرا قطع شده و وصلش کی انجام میشه و آیا اصلا انجام میشه یا خیر..
+آقای لاحیاتی..شما زنگ زدی اتاق صنفی مربوط به امور دام برای اینترنت؟ بنده پای خودم رو دکمه رفته یا پای گوسفندم؟ حالا بازم تا اینجا اومدید میخوایید من چک کنم؟
خب دوستان متاسفانه ارتباط ما با جناب کتلتِ اصل،اصلاح میکنم، کتلت زاده ی اصل قطع شده. توجه شما رو به گزارشی از سطحِ شهر جلب میکنم تا دوستان بنده در اتاق فرمان پیگیرِ تماس با مسئولینِ خارج از صحنه باشن.
[خبرنگار در حالی که لبخندی از جنسِ آرامش میزند و پشتِ سرش هم صحنه ای را از برفِ روی کاجِ وسط بلوار داریم، سوالاتی از مردم میپرسد]
خبرنگار: سلام..روزشما بخیر.. میبینم که تو روز برفی هم اومدین خرید و دارین از برف لذت میبرین!
[مرد میانسالی که کلاهش برفی شده و یک عدد نان بربری دردست دارد و دماغش یخ زده] : بله دیگه.. بهرحال برفی و غیربرفی، آدم برای صبحانه نون لازم داره.. لذت هم که بله دیگه نعمت خداست چرا لذت نبرم؟ اگر لذت نبرم که باید ماشین بیارم و بنزین از من لذت ببره!
خبرنگار رو به دوربین: همونطور که میبینید برف باعث شده خلق و خوی طنز مردم هم گُل کنه! در خدمت یک زوج دوست داشتنی هستیم... سلام علیکم! چه روز خوبی رو برای قدم زدن انتخاب کردین..
[دختر و پسر جوانی، در حالی که رنگِ رخ باخته اند و به خبرنگار نگاه میکنند، سعی در جمع آوری بزاق دهان برای پاسخ دادن هستند]:
پسر: سلام علیکم خانومِ خبرنگار.. ببخشید این گزارش زنده س؟
خبرنگارِ سرِ ذوق آمده: بلههه.. یعنی الان توی خونه دارن شما رو میبینن! میتونید هرچی دوست دارید بگید..
دختر: مامان بخدا اومده بودم جزوه بدم بهش..
پسر: با عرض سلام خدمت مردم ایران و شهر تهران و علی الخصوص مسئولین زحمتکش شهرداری.. والا حقیقتا از صبح که بنده به قصدِ کسب علم از خونه خارج شدم، مُدام توی فکرم هست یعنی یه تریبون گیرم میاد ،جانم؟ بله بله جمله م رو تموم کنم میرم، بله عرض میکردم تریبونی به من داده میشه بنده تشکر کنم از مسئولین مربوطه که با قطع تلگرام و واتس اپ باعث شدن ما جوونا ارتباطمون با دنیای اطراف و واقعی بیشتر بشه و برای مطالباتمون چهار قدم راه بریم..
[خبرنگار، در حالی که صورتش را توی دوربین فرو کرده است]: ما فقط تلاش کردیم گوشه ای نشاط و پویایی شهر رو به شما دوستان عزیز نشون بدیم.. آقای لاحیاتی و دوستان دیگر در پخش، تا درودی دگر، بدرود.
[استدیو، آقای مجری با قیافه ای مطمئن و حق به جانب، تو گویی هم اکنون خنجر را از درگاه اینترنت مملکت خارج کرده است]
دوستان عزیز با عرض پوزش از گزارش نا به هنگام! اما پایان شب سیه، سپید است! هم اکنون پشت خط، یکی از مسئولین منتظر است که با میل خویش تماس گرفته و به دوستان پخش اعلام داشته که اگر وصلم نکنید، مجبور میشوم دست به کارهای خطرناک بزنم!
الو سلام!
....
سلام؟
[صدایی که در ابتدا مشوش و کمی عصبی به نظر میرسد، مکالمه ای را شروع می کند]
+سلام علیکم..صدا میرسه؟
*بله جناب.. مگه بیسیمه؟ میرسه دیگه.. روز شما بخیر.. فرموده بودید امر مهمی هست که باید در این تریبون بیان بشه راجع به اینترنت.
+بله.. بنده نیم ساعتی هست تلویزیون رو روشن کردم و دیدم دارید یه گزارش پخش میکنید مبنی بر شادی روزای برفی.. خواستم بگم من پدرِ اون پسری هستم که الان داشت حرفایی میزد که تو عمرش نزده بود، بهش بگید اگر بیای خونه قلمِ پاتو میشکنم.. این عصا رو...
[مجری با قیافه ای که از شدتِ تصنع خنده و شوکِ آنی، شباهتی عجیب به یک تراکنش ناموفق پیدا کرده، رو به دوربین کلماتی را میجَود] :
دوستان عزیز... ظاهرا امروز دوستانِ پخش، در خماریِ اینترنت هستن و کاملا بی توجه به زنده بودنِ برنامه.. ممنونم از نگاه های صمیمی شما.. شماره ای که هم اکنون برای شما زیرنویس میشه برای اینه که نظرات شما رو بشنویم. برنامه ی جنجالی امشب،که با حضور دو تن از مسئولینِ بلند پایه ی کشور برگزار میشه رو فراموش نکنید.