اصلاً از اول زندگیم از چ*سناله کردن خوشم نمیومد. الان هم نمیخوام چ*سناله کنم. راستش فضای مج*ازی ما ایرانیا پر از محتوای اندوهگین و غمآلود هست و من از هرکسی که به این فضا دامن میزنه تنفر دارم.
ولی این روزا حس دپرسی و خستگی عجیبی دارم. احساس میکنم وزنههایی به پاهام بسته شده که هر کدوم صدها کیلو وزن دارن و نمیذارن من از جام حرکت بکنم. خیلی احساس عجیبیه. من برعکس خیلیها که با اومدن فصل پاییز فاز افسردگی میگیرن، اتفاقاً از فصل پاییز خیلی هم خوشم میاد. چون از نظر دمایی نه گرمه و نه خیلی سرد. تقریباً شبیه فصل بهار. و من عاشق چنین هوایی ام.
من متولد فصل پاییز هستم و همیشه با اومدن این فصل چون به روز تولدم نزدیک میشم، از ته دلم حس خوشحالی پیدا میکنم. پس چه دلیلی داره که از پاییز بدم بیاد، یا اصطلاحاً افسردگی پاییز پیدا کنم؟؟
نه، این حس دپرسی و ناراحت بودن من ربطی به پاییز و این چیزا نداره. من همیشه یک پسر پر از آرامش و ریلکس هستم. هیچوقت اجازه نمیدم استرس منو از پا بندازه.
من احساس میکنم هر ماه چند روز دچار چنین احساسی میشم و بعد از اون چند روز، دوباره به سطح انرژی بالای خودم برمیگردم. عجیب نیست؟؟ انگار شبیه عادت ماهانه دختراست! ولی مال من بیشتر بُعد روحی روانی داره تا جسمی. شاید از نظر جسمی هم یه کم خسته و بیحال باشم.
به هر حال میدونم که این حالم موقتیه و به زودی به وضعیت عالی قبلی خودم برمیگردم.
-- دانیال --